موضوع اطلاعیه در باره وجود مزدوران روانی و بیمار مبتلا به اسکیزفرنی و پارانوئیدی رژیم ایران درخاک سوئد
تروریستهای وابسته به رژیم ایران از سوئد اخراج کنید که متاسفانه تعدادی از آنها کرد هستند
عوامل وزارت اطلاعات در سوئد اخراج کنید رونوشت به وزارت خارجه سوئد و وزارت اطلاعات سوئد برای اخراج عوامل بیمارگونه وزارت اطلاعات رژیم ایران در خاک سوئد که تعدادی از این عوامل کثیف در شهرهای کارلستاد بر سر میبرند که تعدادی از این مزدوران در شهر کارلستاد در منطقه ای بنام کرونوپارکن بر سر میبرند که از راه مزدوران اصلی وزارت اطلاعات ارتباط پیدا نموده اند بر اساس خبرهای دقیق که یک دوربین مخفی در روبری خانه یکی از این مزدوران نصب شده است که خروج و وردش را از خانه نشان میدهد چند باری قصد ترور بنده را داشته است عکس تصویر ویدئوی وجود دارد که ساعت خروج از خانه و ورود به خانه را به نمایش میگزارد بنابر درخواست شورای ملی مقاومت ایرانعکس و مشخصات این مزدوران به اداره پلیس محل داده شده است امروز تصویر و فیلمهای که از این مزدوران گرفته شده است در حال حاضر در دست پلیس میباشد من دیگر وارد جرئیات سرقتهای که دست به آن میزنند نمیشوم که چند ماه پیش یک خانه را به سرقت میبرند.
وجود عوامل وزارت اطلاعات در سوئد برای این کشور مضر است و ما خواهان اخراجشان هستیم در این کشور بجز دردسر هیچ منفعتی برای این جامعه ندارند عکس و مشهصات این افراد فعلا تا اعلام رسمی تخقیقاتی پلیس محفوظ میبمانند من اینطوری وانمود میکنم یکی از مزدوران در زمان بچگی مورد اذیت و آزار جنسی قرار گرفته باشد بر اساس رفتارشناسی و حرکات شناسی و چهرشناسی این را در تحقیقاتی که از رفتار ایشان نموده ام و کینه توزی که دارد نسبت به دیگران و در دنیای توهم بر سر میبرد و بیشتر اوهامگرا میباشد نشانداده شده است که این حرکاتی که ایشان میکند و رفتاری که ایشان میکند و حرفهای که میزند بیشتر در بیماران روانی مبتلا به اسکیزوفرنی و پارانوئیدی دیده میشود ودیده شده است.
به هر حال این نوع افراد روانی بخوبی در اختیار وزارت اطلاعات رژیم ایران قرار میگیرند چیزهای دیگری که از آنها مشاهده نموده ام یهودی سیتزیست که این خودش نوعی تروریستی میباشد و تروریست هم در اینجا جایی ندارد.
اگر پاسخی دریافت نکنیم از راه گروه های دیگر وارد عمل شده و این قضیه را به پارلمان کشانده و آن زمان دیگر این مزدوران با مردم سرتاسر سوئد روبرو خواهند شد.
با تشکر ساموئیل کرماشانی 2011/12/1
0720/303668
email- samuel.ku35@gmail.com or samboy32@live.se
این زودی اثبات خواهیمکرد که این افرادی که در صدد تهدید کردن هستند از عوامل روانی دست ساخته جاسوسی سفارت رژیم در سوئد هستند منتظر اطلاعیه ما به زبان سوئدی همراه با تصاویر این مزدوران روانی و بیماری که در زمان بچگی بهشان تجاوز جنسی شده است تعدادی از این افراد در شهرهای جوارود سرپل ذهاب و شهرهای دیگر کردنشین ایران خانه خریده اند و بنوعی مجبور شده اند برای وزارت اطلاعات رژیم ایران کار اطلاعاتی بکنند این افراد در زمانیکه در عراق بودند چند نفر مجرد که از ایران به عراق گریخته بودند کشته اند در این باره مدارک زیادی در دست میباشد که یحی از آنها با زبان خودش گفته است که دست به آن کار زده اند همراه با دامادش که در حال حاضر در ایران بر سر میبرد.
مأمورین امنیتی اطلاعاتی سفارت جمهوری اسلامی در نروژ در ازای پرداخت پول و کمک بە امر دریافت پناهندگی از میان پناهجویانی کە در کمپهای پناهندگی در انتظار جواب هستند بە نفع خود سربازگیری می کنند.
تهدید به قتل مخالفان سیاسی بیرون از مرزهای کشور
مهدی خلجی پژوهشگر موسسه مطالعات خاور نزدیک واشنگتن .در آبانماه سال ۱۳۸۸ مسعود جزائری، از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مخالفان جمهوری اسلامی در بیرون از ایران را تهدید کرد که “ایران چنانچه ناچار شود حتی خواهد توانست عقبههای برون مرزی کودتا (مخالفان نتایج انتخابات ریاست جمهوری) را با چالش جدی مواجه سازد”. این سخن بیشتر به معنای تهدید به قتل مخالفان سیاسی بیرون مرزهای کشور تفسیر شد. بسیاری از مخالفان سیاسی باور دارند که جمهوری اسلامی از آغاز پیدایش خود تصمیم گرفت امنیت را از مخالفاناش بگیرد و اعدام، شکنجه، زندان و محرومیت از حقوق شهروندی بهای گران نقادی از نظام سلطه در ایران شد.
کسانی توانستند از حکم حبس و قتل خود بگریزند و راه سرزمینهای دیگر را در پیش گیرند. اما آنان شاید هرگز گمان نمیبردند دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی عزم آن دارد که سایه ناامنی و ارعاب را بر پهنه زمین بگسترد و آسایش جان و روان را بر ناقدان خود حرام کند.
کتاب “آدمکشهای قصر فیروزه”* نوشته رویا حکاکیان پردهای از نمایش بلند و دلخراش ارعاب مخالفان سیاسی حکومت ایران در خارج از این کشور است. این کتاب تنها روایت ترور چهار مخالف سیاسی نیست، بلکه سفری است به ژرفای ذهن قربانیان و بازماندگان.
آنطور که در کتاب آمده است، شامگاه بیست و شش شهریورماه سال ۱۳۷۱، عوامل وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، در رستوران میکونوس برلین، صادق شرفکندی، دبیرکل حزب دموکرات کردستان، فتاح عبدلی و همایون اردلان از معاونان او و نوری دهکردی را به بیست و شش گلوله میبندند. پرویز دستمالچی دیگر حاضر آن جلسه از میز مرگ جان سالم به در میبرد و شاهد اصلی “ماجرای میکونوس” میشود.
به گفته مخالفان حکومت ایران، کشتن مخالفان در اروپا، ترکیه، دوبی، پاکستان و دیگر کشورهای جهان تحت برنامهای منظم در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی صورت میگرفت. سه سال پیش از ماجرای میکونوس، عبدالرحمن قاسملو رهبر حزب دموکرات کردستان ایران در وین به ضرب گلوله عوامل وزارت اطلاعات از پا درآمد. همان روز، جلال طالبانی، از رهبران کرد عراق، در کنفرانسی به صادق شرفکندی هشدار داده بود که جمهوری اسلامی در پی ترور اوست. سالها پیشتر شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر دوران پادشاهی پهلوی به شکلی خشن کشته شده بود. شمار کشتگان بیرون از ایران به دست وزارت اطلاعات بیش از چهارصد ذکر شده است. در نتیجه ماجرای میکونوس خود آن اندازه غافلگیر کننده نبود که نتایج سیاسی و قضایی آن.
“اگر کسی نداند همه داستان و نامها و جایها واقعی هستند، گمان میبرد در حال خواندن رمانی جنایی است”
رویا حکاکیان با نثری گیرا تمام رویداد میکونوس را بازسازی کرده، به شکلی که اگر کسی نداند همه داستان و نامها و جایها واقعی هستند، گمان میبرد در حال خواندن رمانی جنایی است. چنانکه از کتاب برمیآید، نویسنده سالها وقت خود را صرف خواندن گزارشهای پلیس، صورتجلسههای دادگاه، اسناد دولتی و مصاحبه با یکایک کسانی که به نوعی درگیر این ماجرا بودند کرده است. به عبارت دیگر، این اثر میتوانست به شکل یک پژوهش مستند منتشر شود، اما نویسنده ترجیح داده است که دایره مخاطبان خود را به کارشناسان مسائل ایران تنگ نکند و خواننده عام ایرانی و غیرایرانی را هم در نظر بگیرد.
احتمالاً گزینش سبک روایی به جای ساختار پژوهشی بیشتر به نویسنده این امکان را داده که ورای دادههای سخت و سرد پلیسی سر بکشد. حس غریب سارا دهکردی، دخترک قربانی ماجرای میکونوس یا شبپریشیهای پرویز دستمالچی و حتی پایبندیهای انسانی عاملان ترور هیچیک در متنی تحقیقی قابل بیان نیست. به عبارت دیگر، خانم حکاکیان نخواسته است تنها جنایتی را در تاریخ ثبت کند؛ بلکه تلاش کرده که این داستان را در حافظه آدمها نیز دوام بخشد. اگر این اثر نمیتوانست به سینه چنگ بزند و بیپناهی پناهندگان سیاسی در سرزمینهای دیگر را روایت کند و حتی میان گریه بخنداند، بیشتر کتابی برای کتابخانه میشد تا قصهای برای گفتن و بازگفتن.
رویا حکاکیان داستان را از زاویههای گوناگون تعریف میکند. او به خوبی توانسته است حالت “تعلیق” را بارها در خواننده برانگیزد. رشتهای از تصادفها که فرجام دادگاه رسیدگی به پرونده میکونوس را رقم میزنند، چنان به خوبی در کتاب آمده است که به تخیلی نیرومند پهلو میزند.
ماجرای میکونوس یک اتفاق ویژه است. نه خود ترور، بلکه آنچه پس از آن اتفاق افتاد. پرویز دستمالچی، شهره بدیعی دهکردی، نوربرت زیگموند، خبرنگار آلمانی، قاضی فریتهوف کوبش و به ویژه برونو یوست، دادستان فدرال آلمان از کسانی بودند که هر یک به شکلی طی چند سال کوشیدند این پرونده را چنان به سامان آورند که چشم جهانبین عدالت خرسند شود. اما اگر اتفاقهای پیشبینی نشدهای در این میان نمیافتاد شاید سعی آنان در سایه ناکامی میمرد.
“به گفته مصباحی، کمیته ترور با شرکت آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی و اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری وقت معمولاً در قصر فیروزه تهران تشکیل میشد و برای کشتن مخالفان پشت مرزهای ایران برنامه میریخت”
یکی از این اتفاقها مغضوبشدن ابوالقاسم فرهاد مصباحی، از مدیران ارشد وزارت اطلاعات ایران بود. وقتی سعید امامی به طرز ناگهانی به او اطلاع میدهد که به سرعت کشور را ترک کند، زیرا علی فلاحیان، وزیر اطلاعات، تصمیم گرفته او را بکشد، مصباحی به پاکستان میگریزد و از آنجا با ابوالحسن بنی صدر، نخستین رییس جمهوری اسلامی ایران و از رهبران مخالف جمهوری اسلامی تماس میگیرد. مصباحی با هماهنگی بنی صدر در دادگاه میکونوس در مقام شاهد حاضر میشود. برای نخستین بار یکی از مسئولان اطلاعاتی رده بالای جمهوری اسلامی در چنین جایگاهی از وجود یک کمیته ترور سخن میگوید. این کمیته، به گفته مصباحی، با شرکت آیت الله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی و اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس جمهوری وقت معمولاً در قصر فیروزه تهران تشکیل میشد و برای کشتن مخالفان پشت مرزهای کشور برنامه میریخت. دادگاه حکم متهمان ترور میکونوس را صادر میکند، اما مهمتر از آن علی خامنهای، اکبر هاشمی رفسنجانی و علی فلاحیان را نیز به دست داشتن در این ترور متهم و تحت تعقیب اعلام میکند.
باز هم قصه بدین سادگی نیست. اگر رشتهای از اتفاقها نمیافتاد دستگاه قضایی مستقل و دقیق آلمان نمیتوانست زیر فشار سیاستمداران و تاجران آلمانی که با جمهوری اسلامی روابط حسنهای داشتند تاب بیاورد. نویسنده نشان میدهد که بارها دولتهای غربی بر ترورهای جمهوری اسلامی در بیرون ایران سرپوش گذاشتند تا منافع سیاسی و اقتصادی خود را حفظ کنند. در بسیاری موارد جمهوری اسلامی گروگانی غربی یا اسراییلی را در لبنان آزاد میکرد تا در مقابل طرف غربی ترورهای برونمرزی وزارت اطلاعات را نادیده بگیرد.
آنچه مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی را در خارج از کشور خسته و افسرده کرده بود تنها خود ترورها نبود، بلکه فقدان عزم دولتهای غربی برای مقابله با جمهوری اسلامی و متوقف کردن قطار وحشت بود. کتاب، روایتی جاندار از قطار خشونتی است که حدود چهارده سال بیوقفه حرکت کرد، اما با تلاش چند ایرانی و شماری آلمانی در ایستگاه میکونوس توقفی اضطراری کرد.
ترورها به خودی خود نوعی پیروزی برای جمهوری اسلامی بود؛ اما ماجرای میکونوس به شکست آن بدل شد. برای نخستین بار دادگاهی غربی که به دادگری و ریزبینی آوازه داشت، انگشت اتهام قتل را آشکارا به سوی رهبران ایران نشانه رفت. تقلاهای جمهوری اسلامی برای پیشگیری از صدور حکم دادگاه علیه رهبران جمهوری اسلامی به جایی نرسید.
“نویسنده کتاب “آدمکشهای قصر فیروزه” از یک رسوایی بزرگ پرده برمیافکند. این رسوایی ترور مخالفان جمهوری اسلامی نیست، بلکه سکوت و باجدهی دولتهای غربی به حکومتی است که در خاک آن کشورها پناهگرفتگان بیدفاع را به آسانی سرمیبرد یا به گلوله میگیرد”
رویا حکاکیان مینویسد که شاید برای نخستین بار بود که ایرانیان پناه برده به غرب احساس غربت نکردند؛ غربت جایی است که عدالت نیست و وقتی در سرزمینی آدمی بتواند طعم عدالت را بچشد، احساس بیگانگیاش اندک اندک رنگ میبازد.
نویسنده کتاب “آدمکشهای قصر فیروزه” از یک رسوایی بزرگ پرده برمیافکند. این رسوایی ترور مخالفان جمهوری اسلامی نیست؛ بلکه سکوت و باجدهی دولتهای غربی به حکومتی است که در خاک آن کشورها پناهگرفتگان بیدفاع را به آسانی سرمیبرد یا به گلوله میبندند. کتاب بی آنکه بگوید، ادعانامهای علیه دولتهای غربی به خاطر ترورهای پیش از میکونوس است. در واقع رویا حکاکیان میخواسته نشان دهد ایرانیانی که به تیغ خنجر جمهوری اسلامی گرفتار آمدند، زیر چشم باز دولتهای غربی جان باختند. بنابراین آنها همان اندازه قربانی نظام خودکامه ایران بودند که قربانی بیتوجهی دولتهای غربی. قطار ترور میتوانست سالها پیشتر در جایی دیگر متوقف شود، اگر دولتهای غربی دادگاهی با عزم و استواری دادگاه میکونوس برای جنایتهای پیشین برپامیکردند و تیراندازان را با تیرآوران هر دو به محاکمه می آوردند
------------------------------------------------
مورخان : بختیاریها از کُردهای فیلی هستند
کسانی توانستند از حکم حبس و قتل خود بگریزند و راه سرزمینهای دیگر را در پیش گیرند. اما آنان شاید هرگز گمان نمیبردند دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی عزم آن دارد که سایه ناامنی و ارعاب را بر پهنه زمین بگسترد و آسایش جان و روان را بر ناقدان خود حرام کند.
کتاب “آدمکشهای قصر فیروزه”* نوشته رویا حکاکیان پردهای از نمایش بلند و دلخراش ارعاب مخالفان سیاسی حکومت ایران در خارج از این کشور است. این کتاب تنها روایت ترور چهار مخالف سیاسی نیست، بلکه سفری است به ژرفای ذهن قربانیان و بازماندگان.
آنطور که در کتاب آمده است، شامگاه بیست و شش شهریورماه سال ۱۳۷۱، عوامل وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، در رستوران میکونوس برلین، صادق شرفکندی، دبیرکل حزب دموکرات کردستان، فتاح عبدلی و همایون اردلان از معاونان او و نوری دهکردی را به بیست و شش گلوله میبندند. پرویز دستمالچی دیگر حاضر آن جلسه از میز مرگ جان سالم به در میبرد و شاهد اصلی “ماجرای میکونوس” میشود.
به گفته مخالفان حکومت ایران، کشتن مخالفان در اروپا، ترکیه، دوبی، پاکستان و دیگر کشورهای جهان تحت برنامهای منظم در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی صورت میگرفت. سه سال پیش از ماجرای میکونوس، عبدالرحمن قاسملو رهبر حزب دموکرات کردستان ایران در وین به ضرب گلوله عوامل وزارت اطلاعات از پا درآمد. همان روز، جلال طالبانی، از رهبران کرد عراق، در کنفرانسی به صادق شرفکندی هشدار داده بود که جمهوری اسلامی در پی ترور اوست. سالها پیشتر شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر دوران پادشاهی پهلوی به شکلی خشن کشته شده بود. شمار کشتگان بیرون از ایران به دست وزارت اطلاعات بیش از چهارصد ذکر شده است. در نتیجه ماجرای میکونوس خود آن اندازه غافلگیر کننده نبود که نتایج سیاسی و قضایی آن.
“اگر کسی نداند همه داستان و نامها و جایها واقعی هستند، گمان میبرد در حال خواندن رمانی جنایی است”
رویا حکاکیان با نثری گیرا تمام رویداد میکونوس را بازسازی کرده، به شکلی که اگر کسی نداند همه داستان و نامها و جایها واقعی هستند، گمان میبرد در حال خواندن رمانی جنایی است. چنانکه از کتاب برمیآید، نویسنده سالها وقت خود را صرف خواندن گزارشهای پلیس، صورتجلسههای دادگاه، اسناد دولتی و مصاحبه با یکایک کسانی که به نوعی درگیر این ماجرا بودند کرده است. به عبارت دیگر، این اثر میتوانست به شکل یک پژوهش مستند منتشر شود، اما نویسنده ترجیح داده است که دایره مخاطبان خود را به کارشناسان مسائل ایران تنگ نکند و خواننده عام ایرانی و غیرایرانی را هم در نظر بگیرد.
احتمالاً گزینش سبک روایی به جای ساختار پژوهشی بیشتر به نویسنده این امکان را داده که ورای دادههای سخت و سرد پلیسی سر بکشد. حس غریب سارا دهکردی، دخترک قربانی ماجرای میکونوس یا شبپریشیهای پرویز دستمالچی و حتی پایبندیهای انسانی عاملان ترور هیچیک در متنی تحقیقی قابل بیان نیست. به عبارت دیگر، خانم حکاکیان نخواسته است تنها جنایتی را در تاریخ ثبت کند؛ بلکه تلاش کرده که این داستان را در حافظه آدمها نیز دوام بخشد. اگر این اثر نمیتوانست به سینه چنگ بزند و بیپناهی پناهندگان سیاسی در سرزمینهای دیگر را روایت کند و حتی میان گریه بخنداند، بیشتر کتابی برای کتابخانه میشد تا قصهای برای گفتن و بازگفتن.
رویا حکاکیان داستان را از زاویههای گوناگون تعریف میکند. او به خوبی توانسته است حالت “تعلیق” را بارها در خواننده برانگیزد. رشتهای از تصادفها که فرجام دادگاه رسیدگی به پرونده میکونوس را رقم میزنند، چنان به خوبی در کتاب آمده است که به تخیلی نیرومند پهلو میزند.
ماجرای میکونوس یک اتفاق ویژه است. نه خود ترور، بلکه آنچه پس از آن اتفاق افتاد. پرویز دستمالچی، شهره بدیعی دهکردی، نوربرت زیگموند، خبرنگار آلمانی، قاضی فریتهوف کوبش و به ویژه برونو یوست، دادستان فدرال آلمان از کسانی بودند که هر یک به شکلی طی چند سال کوشیدند این پرونده را چنان به سامان آورند که چشم جهانبین عدالت خرسند شود. اما اگر اتفاقهای پیشبینی نشدهای در این میان نمیافتاد شاید سعی آنان در سایه ناکامی میمرد.
“به گفته مصباحی، کمیته ترور با شرکت آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی و اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری وقت معمولاً در قصر فیروزه تهران تشکیل میشد و برای کشتن مخالفان پشت مرزهای ایران برنامه میریخت”
یکی از این اتفاقها مغضوبشدن ابوالقاسم فرهاد مصباحی، از مدیران ارشد وزارت اطلاعات ایران بود. وقتی سعید امامی به طرز ناگهانی به او اطلاع میدهد که به سرعت کشور را ترک کند، زیرا علی فلاحیان، وزیر اطلاعات، تصمیم گرفته او را بکشد، مصباحی به پاکستان میگریزد و از آنجا با ابوالحسن بنی صدر، نخستین رییس جمهوری اسلامی ایران و از رهبران مخالف جمهوری اسلامی تماس میگیرد. مصباحی با هماهنگی بنی صدر در دادگاه میکونوس در مقام شاهد حاضر میشود. برای نخستین بار یکی از مسئولان اطلاعاتی رده بالای جمهوری اسلامی در چنین جایگاهی از وجود یک کمیته ترور سخن میگوید. این کمیته، به گفته مصباحی، با شرکت آیت الله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی و اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس جمهوری وقت معمولاً در قصر فیروزه تهران تشکیل میشد و برای کشتن مخالفان پشت مرزهای کشور برنامه میریخت. دادگاه حکم متهمان ترور میکونوس را صادر میکند، اما مهمتر از آن علی خامنهای، اکبر هاشمی رفسنجانی و علی فلاحیان را نیز به دست داشتن در این ترور متهم و تحت تعقیب اعلام میکند.
باز هم قصه بدین سادگی نیست. اگر رشتهای از اتفاقها نمیافتاد دستگاه قضایی مستقل و دقیق آلمان نمیتوانست زیر فشار سیاستمداران و تاجران آلمانی که با جمهوری اسلامی روابط حسنهای داشتند تاب بیاورد. نویسنده نشان میدهد که بارها دولتهای غربی بر ترورهای جمهوری اسلامی در بیرون ایران سرپوش گذاشتند تا منافع سیاسی و اقتصادی خود را حفظ کنند. در بسیاری موارد جمهوری اسلامی گروگانی غربی یا اسراییلی را در لبنان آزاد میکرد تا در مقابل طرف غربی ترورهای برونمرزی وزارت اطلاعات را نادیده بگیرد.
آنچه مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی را در خارج از کشور خسته و افسرده کرده بود تنها خود ترورها نبود، بلکه فقدان عزم دولتهای غربی برای مقابله با جمهوری اسلامی و متوقف کردن قطار وحشت بود. کتاب، روایتی جاندار از قطار خشونتی است که حدود چهارده سال بیوقفه حرکت کرد، اما با تلاش چند ایرانی و شماری آلمانی در ایستگاه میکونوس توقفی اضطراری کرد.
ترورها به خودی خود نوعی پیروزی برای جمهوری اسلامی بود؛ اما ماجرای میکونوس به شکست آن بدل شد. برای نخستین بار دادگاهی غربی که به دادگری و ریزبینی آوازه داشت، انگشت اتهام قتل را آشکارا به سوی رهبران ایران نشانه رفت. تقلاهای جمهوری اسلامی برای پیشگیری از صدور حکم دادگاه علیه رهبران جمهوری اسلامی به جایی نرسید.
“نویسنده کتاب “آدمکشهای قصر فیروزه” از یک رسوایی بزرگ پرده برمیافکند. این رسوایی ترور مخالفان جمهوری اسلامی نیست، بلکه سکوت و باجدهی دولتهای غربی به حکومتی است که در خاک آن کشورها پناهگرفتگان بیدفاع را به آسانی سرمیبرد یا به گلوله میگیرد”
رویا حکاکیان مینویسد که شاید برای نخستین بار بود که ایرانیان پناه برده به غرب احساس غربت نکردند؛ غربت جایی است که عدالت نیست و وقتی در سرزمینی آدمی بتواند طعم عدالت را بچشد، احساس بیگانگیاش اندک اندک رنگ میبازد.
نویسنده کتاب “آدمکشهای قصر فیروزه” از یک رسوایی بزرگ پرده برمیافکند. این رسوایی ترور مخالفان جمهوری اسلامی نیست؛ بلکه سکوت و باجدهی دولتهای غربی به حکومتی است که در خاک آن کشورها پناهگرفتگان بیدفاع را به آسانی سرمیبرد یا به گلوله میبندند. کتاب بی آنکه بگوید، ادعانامهای علیه دولتهای غربی به خاطر ترورهای پیش از میکونوس است. در واقع رویا حکاکیان میخواسته نشان دهد ایرانیانی که به تیغ خنجر جمهوری اسلامی گرفتار آمدند، زیر چشم باز دولتهای غربی جان باختند. بنابراین آنها همان اندازه قربانی نظام خودکامه ایران بودند که قربانی بیتوجهی دولتهای غربی. قطار ترور میتوانست سالها پیشتر در جایی دیگر متوقف شود، اگر دولتهای غربی دادگاهی با عزم و استواری دادگاه میکونوس برای جنایتهای پیشین برپامیکردند و تیراندازان را با تیرآوران هر دو به محاکمه می آوردند
------------------------------------------------
مورخان : بختیاریها از کُردهای فیلی هستند
آنچه منابع سریانی، عربی و اسلامی همچون ابن عبری، ابی فد، ابن اثیر روایت می کنند، می گویند: صمصام الدوله نزدیک به هزار تن از مردان خود را بدلیل این که ریشه اصالت آنان دیالمه نبوده است، اخراج می کند و این مردان سرگردان مانده اند که چکار کنند!؟. دست بر قضا دو تن از پسران بختیار به نامان ابوالقاسم و ابوالنصر توانسته اند، زندانبانهای خود را قانع کنند و از زندان فرار کنند. بعد از فرار، شروع به گردآوری مردان خود کردند و بعدها نیز هزار تن به صفوف آنان می پیوندد. پسران بختیار توانسته اند ارجان را به تصرف در بیاورند و این عمل آنان باعث شد تا صمصام الدوله ناچار شود، خزانه شیراز راد خالی همراه با سیصدتن از مردانش فرار نماید. در میانه راه، مردان همراه وی، به مادیات وی طمع می کنند و تمامی پولهایی را که از خزانه برداشته بود را از وی می گیرند و تاراج می نمایند و صمصام الدوله به منطقه دودمان واقع در نزدیکیهای شیراز فرار می کند. پسران بختیار از این فرصت استفاده می کنند و شهر شیراز را تصرف و حکومتی به نام بختیار را تأسیس می کنند. از آل"دودمان" طاهر نیز صمصام الدوله را دستگیر و او را به پسران بختیار می سپارد و ابونصر او را به قتل می رساند و بعد آن نیز پسران بختیار بسوی منطقه فارس میروند و این منطقه را نیز تحت فرمان خود در می آورند. زمانیکه بهاء الدوله منطقه اهواز را به تصرف در می آورد، سپاهی بزرگ به فرماندهی ابی علی بن اسماعیل را روانه شیراز می کند و نبرد سختی در بین هردو طرف رخ میدهد و سرانجام، هردو پسر بختیار شکست می خورند و به شیراز بر می گردند. ولی تمامی مردان و طرفداران پسران بختیار از آنان روی بر می گردانند و به قوای ابی علی بن اسماعیل می پیوندند. بعد از فرار ابی نصر به منطقه دیلم و ابوالقاسم پناه برد تا بدر بن حسنویه شیراز را به تصرف در آورد. در شهر دیلم، ابونصر بن بختیار نامه ای را برای مردم فارس و کرمان در مورد حمایت از خود نوشت و زمانی که خواسته وی را پذیرفتند، بسوی منطقه فارس به راه افتاد و تعدادی از طرفداران خود را گرد نمود و بسوی کرمان به راه افتاد. اما مردم این شهر از وی استقبال نکردند و ناچار شد با نیروهای حاکم این شهر ابی جعفر بویی وارد جنگ شود و توانست آنان را شکست دهد. ابی جعفر نیز ناچار شد بسوی سیرجان بگریزد. بعد از آنکه این نیروهای خود را بسوی شهر جیرفت برد و این شهر را تصرف نمود و بعد از این پیروزی، با دسیسه یکی از اهالی مردمان دیالمه ابی نصر پسر بختیار را به قتل رساند و جنگاروان وی بسوی غرب ایران روانه شدند و در آنجا پراکنده شدند. این هم روایتی کوتاه از بختیاریان است. اگر چنین تحلیاتی، شانس آنرا داشته باشند تا از سوی خواننده موردپسند قرار گیرد، می توانیم بگوییم: ریشه ای اصالت بختیاریان ترکیبی از تیره و طوایف محلی، دیالمه، حسنویه، لور، زنگنه، کلهور و کوردان شمال است و تمامی آنان کورد می باشند. ادامه دارد... شفق نیوز http://www.shafaaq.com/fa/history/4930-2011-12-01-12-18-39.html | |||||||
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر