بخش دوم سیستم جنایتکار جنایت مقدس اسناد دادگاه میکونوس
بود(اشاره تلويحی به قتل احمد خمينی) كه بعدا توضيح میدهم ولی تا به حال برای هيچكس ثابت نشده يعنی برای ما ثابت نشده كه در آن قتلها دست داشته و خودكشی كرده است.
بعضی گفتند كه شما از ايشان دفاع كردهای. بنده از هيچ كس اگر خلافی مرتكب شده باشد، دفاع نمیكنم حتی اگر در زمان من اين خلاف رخ داده باشد.فردی كه در آن زمان وزارت خانه يكی از چهار معاون امنيتی بوده است وقتی هم من از وزارت خانه رفتم، ايشان مدير كل بود، در آن دوران هيچ چيزی از ايشان نديديم حالا بعداز يك سال فرض كنيم كه ايشان كاری كرده باشد،آيا من بايد پاسخگو باشم ويا به مديريت من اشكال وارد است؟
سوم دری نجف آبادی:
سومین وزیر واواک در رژیم ولایت مطلقه فقیه، دری نجف آبادی است که از اطرافیان آیت الله منتظری بود و جاسوس هاشمی رفسنجانی و دیگر ایران گیتی ها نزد او شد و در حال حاضر، دادستان کل کشور است. او یکی از متصدیان جنایت های سیاسی در این رژیم است. همین شخص بود که دستور کشتن سرافراز مرد وطن فروهر و همسرش و بسیاری از قتل های سیاسی را داده است:
فهرستی از جنایات دری نجف ﺁبادی ، « دادستان »کل کشور و عضو ستاد حقوق بشر:
1 - شرکت و رهبری مستقیم در جنایتهای سیاسی که داریوش و پروانه فروهر و محمد مختاری و محمد جعفر پوینده و مجید شریف و زال زاده و... قربانیانشان بودند.
2 - شرکت در اعدامهای بعد ازکودتای سال 60 و بعد از آن.
3 - جاسوسی نزد منتظری برای باند خامنه ای – هاشمی رفسنجانی
4 - مسئولیت سرکوب مردم در نجف ﺁباد زمانی که به نفع ﺁیت الله منتظری تحصن کرده بودند.
5 - دخالت در سرکوب روزنامه نگاران و دانشجویان در سمت دادستانی کل کشور
6- گرفتن رشوه های چند صد میلیونی و میلیارد تومانی توسط خود و فرزند رشیدش در زمانی که سرپرست دیوان عدالت بود به گونه ای که پسرش را به جرم گرفتن رشوه دستگیر کردند ولی به سرعت ﺁزاد شد در آن زمان چند نفر از آقازاده ها را با هم در رابطه با رشوه و دخالت در احکام و ضربه به اقتصاد کشور دستگیر کردند که یکی از آنها، آقازاده دری نجف آبادی بود و دیگری آقازاده مقتدایی و سومی آقازاده واعظ طبسی و چهارمی آقازاده یکی دیگر از روحانیون. کار این گروه این بود که توسط پسر دری نجف ابادی ارتباطاتی در دیوان عدالت ایجاد کرده بودند که با استفاده از آن، برخی از احکام را با دریافت دهها میلیون تومان تغییر می دادند. هم اینک کسی که براثر لو رفتن مأموران قتلهای سیاسی ناگزیر از استعفاء شد از بانیان حقوق بشر شده است! در زیر بخشی از اعترافات صادق مهدوی از اعضای معاونت امنیت وزارت اطلاعات را که در جریان قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری دست داشته است را می خوانیم:
- بازپرس خطاب به صادق مهدوی: آقای موسوی مدعی است افراد به قتل رسیده توسط تو به اصطلاح کاندید شدند و به موسوی معرفی کردی آیا صحت دارد؟ توضیح دهید طبق چه دلیل و مدرکی آنان را محق قتل می دانستی؟. در تعیین مصداق آیا کسی به تو کمک می کرد؟
- صادق مهدوی: حقیر درجلسه(دیدار من و موسوی با درّی) وقتی در خصوص طیف لائیک ها و ملیون مرتد در جلسه توضیحاتی می دادم نام جمعی از سران و عناصر موثر اینان مانند فروهر در حزب ملت، منصور کوشان، گلشیری، مختاری، کردوانی، درویشیان، چهل تن، پوینده، عبادی، کار، سپانلو و رکاندن را نام بردم. در جلسه توضیح می دادم مثلا فروهر و دستگاه رهبری حزب ملت در شرایط حاضر چه موقعیتی در بین اپوزیسیون پیدا کرده اند. سرپل ارتباطی بین فعالین داخل و خارج و بالعکس شده اند، به چه شکلی پس از آنکه در سال 60 عناصرجبهه ملی از سوی امام مرتد اعلام شدند. آن ها (فروهر و تشکیلات او) با تغییر نام جریان سیاسی متبوع خود توانسته اند فعالیت سیاسی خود را ادامه بدهند و هم اکنون در بین مخالفان خط مشی مسلحانه، تندترین مواضع را در برخورد با نظام دارد و به تمامی مسئولان و دست اندرکاران با شدیدترین لحن اهانت می کند. . . یک نکته اینکه، حقیر تا نیمه دوم سال 74 اعتقادی به اینگونه عملیات نداشتم و تشکیلات اوامری را اعلام و من اطاعت کردم. در هر صورت، من به دستور تشکیلات در این 4 فقره قتل شرکت کردم.
چون مسئول اینجانب فلاح بودند در منزل خود او فرمودند کارد را شما بزن و چگونگی تهیه و آوردنش را نیز خود ایشان می دانند. انجام دستور کردم. من بیهوش کرده، علی محسنی با کارد چند ضربه به سینه وی وارد نمود. تک تک از منزل خارج شدیم و به محل کار مراجعه نمودیم. حتی به علت طولانی شدن کار اضافه کاری آن شب را برای بنده محاسبه نموده و به همراه حقوق به بنده توسط فیش حقوقی پرداخت کردند .
- محمد صفائی پرسنل معاونت اطلاعات مردمی اداره کل پشتیبانی عملیاتی شنود. او از طریق روشن در جریان قرار گرفت.
- ایرج آموزگار پرسنل معاونت امنیت، شاغل در اداره کل چپ، اداره چپ نو به لحاظ اداری تحت مسئولیت حقیر قرار داشته و در جریان قتل ها بوده. از همان ابتدا از امر وزیر و موقعیت آقای موسوی مطلع و آماده حضور در صحنه های عملیات بوده است.
- امید اکبری پرسنل معاونت امنیت، شاغل در اداره کل چپ، اداره چپ نو به لحاظ اداری تحت مسئولیت حقیر قرار داشته. در جریان قتل ها بوده و از امر وزیر و موقعیت موسوی مطلع و آماده حضور در صحنه های عملیات بوده. توضیح آنکه آموزگار و احمدی نیز مانند خسرو و اصغر سیاح از موقعیت اداری حقیر به خوبی آگاهی داشته اند و چنانچه با موسوی برخورد می کردند و از امر وزیر مطمئن نبودند امکان نداشت صرفا به دستور حقیر اقدام به قتل کنند.
چهارمین وزیر واواک حجت الاسلام علی یونسی
چهارمین وزیر واواک رژیم ولایت فقیه، دانش آموخته مدرسه حقانی، یونسی است. او از ابتدای انقلاب مانند دیگر حجج اسلام در سرکوب نیروهای مبارز شرکت داشت. وی سالیان درازی مسئولیت قضایی نیروهای نظامی را عهده دار بود و در آن زمان، به نام ادریسی معروف بود. با بر سر کار آمدن خاتمی و شروع «قتل های زنجیره ای»، خاتمی برای مبارزه با باندهای مفسد در واواک، وی را به مقام وزیری انتخاب کرد و او تا حدی که می توانست و اجازه داشت در حذف این نیروها کوشش کرد. اما به دلیل وابستگی جنایتکاران با بیت رهبری امکان دستگیری و محاکمه جنایتکاران پیش نیامد و در نهایت از دست او و خاتمی نیز کاری ساخته نشد.
پنجمین وزیر واواک حجت الاسلام غلامحسین محسنی اژه ای
اژه ای یکی از جنایتکاران تاریخ انقلاب ایران و همکار نزدیک پور محمدی و یکی از مجرمینی است که پرونده اش در دادگاه مرتکبان جنایت بر ضد بشریت در حال بررسی می باشد. وی به همراه پور محمدی در جریان اعدام 4 هزار زندانی همان کارهایی را کردند که در زندانهای هیتلر و استالین انجام می دادند.
وی در دهها قتل دیگر نیز دخیل بوده است که قتل پیروز دوانی یکی از ﺁنهاست. فهرستی از دیگر جنایتهای او :
1 - دخالت مستقیم در قتل های سیاسی که جانیان خود آنها را «قتلهای زنجیره ای» خواندند.
2 - دادن حکم اعدام صدها نفر درسالهای 60 و بعد از آن
3 - دادن حکم اعدام پیروز دوانی و شرکت در قتل او
4- شرکت در بازجویی و سرپرستی دادگاههای انقلاب که منجر به اعدام هزاران نفر در ایران شده است
5- شرکت مستقیم در اعدام های سال 67 که بیش از 4 هزار نفر اعدام شدند
6 - شرکت و همراهی در شکنجه و حمله به مبارزان روحانی و غیر روحانی
7- دادن حکم حصر ﺁیت الله منتظری و زندان عبدالله نوری و شهرداران تهران و کرباسچی و برادران افراشته و فاضل خداداد و شرکت ایران مارین گستر و ...
8 - گاز گرفتن و پرتاب قندان در یک دادگاه علنی که گفته می شود در بسیاری از دادگاههای غیر علنی کارهای بسیار زشت تری مانند مشت بر دهان زدن و لگد به پهلوی زندانی زدن و کشیدن موی زندانی و تف به صورت زندانی انداختن از کارهای عادی او در حین محاکمه افراد سیاسی بوده است.
9 - دادن حکم تعطیلی دهها نشریه در زمان ریاست بر دادگاهها
این ضد بشر متاسفانه در گروه حقوق بشر اسلامی به همراه یاران جنایتکارش قرار گرفته است که وجود او در این کمیسیون یعنی به سخره گرفتن حقوق بشر در این رژیم ضد بشر است. این وزیر فعلی واواک همواره در حال دسیسه چینی در مورد مبارزان است. وی هم اینک در حال تهیه پروژه انقلاب مخملی به همراه پور محمدی و دری نجف آبادی و باند رسانه ای مافیاها در صدا و سیما و نشریه کیهان و...است تا از آن طریق بتوانند عده زیادی از روشنفکران و دگر اندیشان و سیاسیون و هنرمندان را به زندان بکشانند.
او از دستور دهندگان شکنجه توانچه و اکبر محمدی - که موجب مرگ او شد - است. از بدو ورود به دادگاههای انقلاب و معاونت در واواک همواره از عوامل قتل ها و شکنجه ها بوده است.
وی پس از انتصاب به وزارت واواک، همانگونه که خامنه ای تمایل داشت، واواک را زیر مجموعه اطلاعات بیت قرار داد و کلیه اسناد و مدارک و پرونده های موجود را با تکثیر آنها، به بیت انتقال داد که موجب خشنودی رهبر را فراهم آورد.
در زیر بخشی از اعترافات سعید امامی در مورد دستور قتل پیروز دوانی از سوی محسنی اژه ای آورده می شود تا چهره واقعی او بیشتر مشخص شود.
سعید امامی در اعترافات خود چنین می گوید:
«مدتها بود که حکم بازداشت و دستگیری پیروز دوانی را از قوه قضائیه درخواست نموده بودیم، برابر گزارش اداره کل اطلاعات مجامع فرهنگی وی فعالیتهای تخریبی زیادی را در پوشش کانون نویسندگان و دیگر گروههای به ظاهر فرهنگی انجام میداد و ارتباط گسترده ای هم با رادیوها و عوامل ضدانقلاب خارج از کشور داشت، منتها به دلیل حساسیتهای رایج پیرامون این قبیل افراد و شرایط عمومی کشور با آن موافقت نمیشد. تا آنکه یک روز در دیداری که با حاج آقا محسنی اژه ای داشتم موضوع را شخصا با ایشان در میان گذاشتم و وی پیشنهاد کرد خودتان عمل کنید و از وی مصاحبه تصویری بگیرید بعدا مستند به آن مصاحبه اعلام جرم کنید تا حکم بازداشتش صادر شود. قبول کردم و فردایش جریان این توافق را به سیدصادق که معاون عملیاتی ما بود گفتم. وی را بازداشت کردند. مدتی در یکی از خانه های امن حوزه مشاوران بود تا اینکه برای مصاحبه آماده شد. مصاحبه از ایشان که گرفته شد موضوع را به اطلاع حاج آقا دری رساندیم، ایشان گفت حکمش را که گرفتید تحویل اطلاعات نیروی انتظامی بدهیدش، بازداشتگاه خودمان نبریدش. موضوع گم شدن وی جنجال به پا کرده بود و علی الظاهر آقا هم کمی احتیاط میکرد. با حاج آقا محسنی آمدم تماس بگیرم نتوانستم پیدایش کنم، به تیم گفتم ایشان را آماده اعزام بکنند و بالاخره توانستم همان شب حاج آقا [محسن اژه ای] را در منزلشان ببینم، موضوع را به ایشان گفتم که گفتند لازم نیست تحویل نیروی انتظامی بدهید، حکم افسادش صادر شده، تمامش کنید! حتی واضحتر هم گفتند که با مسئولیت من بکشیدش. اینجا بود که بنده هم به سید صادق گفتم که به تیم بگویید. من خودم به واسطه مشکلی که در مقابل دفتر حفاظت منافع مصر اتفاق افتاده بود رفتم آنجا و تیم حکم را در همان ساختمان اجرا نموده بود آن شب . . . » (صص 461 ـ462 از جلد 17 بازجویی های سعید امامی).
بخش 4 : سعید امامی و نقش او در جنایت ها و گروگانگیری ؟
همانطوریکه مستحضرید فعالیت گسترده عناصری نظیر "گلشیری، چهل تن، دولتآبادی، مختاری و ..." برای مطرح نمودن کانون و ایجاد وجهه و پشتیبانی جهانی برای آن مشکلات امنیتی را برای جمهوری اسلامی ایران و به خصوص وزارت به دنبال خواهد داشت. وجود جریانات قانونی موازی و ایجاد کیسهایی در راستای به وجود آوردن انشعاب و ایجاد اختلاف در بین ایشان میتواند از پیامدهای امنیتی موضوع بکاهد.
اصلاح قانون مطبوعات فعلی جوابگوی نیاز کنونی و دسیسههای موجود نیست چرا که تنها در رابطه با صاحبان امتیاز، مدیر مسئول تعیین تکلیف میکند. حال آنکه ما در عرصه فرهنگی قشر وسیع نویسنده، مترجم، مؤلف، گزارشگر، شاعر و ... را داریم که تنها با برخوردی انفرادی و قانونمند ممنوعالقلم یا ممنوعالنشر نمودن میتوان از هجمه ایشان جلوگیری نمود. برای پاسخگویی به این نیاز پیشنهاد میشود معاونت محترم 932 پیشنویس طرح یا لایحهای نظیر "میثاق 114" را با همکاری سازمانهای ذیربط پیگیری نماید تا از این طریق در راستای قانونمند کردن حوزههای امنیتی اهرم لازم را داشته باشیم.
در این طرح میبایست مباحثی نظیر حرفهای بودن کار و کسب لازم آن برای (به شرط داشتن صلاحیت نظیر پزشکان و یا وکلا) که میتوان به فرد مذکور کد نظام فرهنگی داد و او را به عنوان مترجم یا مؤلف شناخت.
تشکیل دادگاهی صنفی (از نوع انتظامی) که به تخلفات حرفهای این افراد رسیدگی نموده و محکومیت لازم را صادر نماید از این طریق میتوان تشکلهای خودی را تقویت و عناصر معاند را از صحنه خارج نمود.
این نظام فرهنگی میتواند حوزههای کتاب، مطبوعات، تئاتر، سینما، موسیقی و ... تحت پوشش خود بگیرد.
با احترام 104 »
(آخرین نامه سعید امامی به وزیر اطلاعات. این نامه بعدها در روزنامه سلام به چاپ رسید و منجر به تعطیلی این روزنامه گشت).
* چند وظیفه ایها و چند چهره ایها:
چند وظیفه ایها و چند چهره ها که در گروههای واواکی – قضائی عضویت دارند و در دستگاه قضائی از معاونان و مقامات بلند پایه هستند و در عرصه سیاست نیز مأموریت پیدا می کنند و در کلیه جنایات رژیم ولایت فقیه در داخل و خارج شرکت داشته اند، اشخاص زیر هستند. برخی از این چند وظیفه ایها، در قسمتهای پیشین این مطالعه معرفی شده اند :
1 - حجت الاسلام» مصطفی پور محمدی
معاون خارجی واواک و عضو برجسته قوه قضاییه و وزیر کشور و اینک رئیس بازرسی کل کشور: او درس نخوانده قاضی شده بود و با ارتکاب جنایتها حجت الاسلام گشت و وزیر کشور احمدی نژاد شد. او یکی از قاتلان مردم ایران از سال 60 تا سال های اخیر و یکی از عوامل اصلی قتل های سال 67 که به دستور او و یارانش حدود 4 هزار نفر را اعدام کردند و به تازگی نام او و همدستانش در اعدامها و ترورها ، بعنوان مرتکبان جنایت برضد انسانیت ، مطرح شده است تا به خاطر جنایت هایش محاکمه شود. وی از زمانی که بیش از بیست سال نداشت به عنوان حاکم شرع و دادستان دادگاههای انقلاب اعدام، جوانان را شروع کرد و بعد مأمور ترورهای خارج از کشور شد و در مقام معاونت واواک، در وزارت فلاحیان، ترور شخصیتها و مبارزان سیاسی را در داخل و خارج از کشور، به کمک حسینیان و سعید امامی و موسوی و ... انجام داد.
فهرستی از دیگر جنایتهای او:
● دادن حکم اعدام بیش از چند صد نفر در جریان کودتای سال 60 در استانهای خوزستان و کرمانشاه وبندر عباس
● دخالت مستقیم در اعدام های سال 67 که در آن بیش از 4 هزار نفر اعدام شدند
● دخالت مستقیم در ترور و قتل اشرف السادات – فاطمه - برقعی همسر پسر عمویش درقم به خاطر افشای قتل سید احمد خمینی نزد خانواده او
● دخالت مستقیم و سرپرستی ترور های خارج از کشور در زمانی که معاون خارجی واواک بود بین سالهای 68 تا 76
● دخالت مستقیم و همکاری با سعید امامی در ترورها و بمب گذاری های داخل کشور از جمله بمب گذاری در حرم امام رضا و مساجد اهل تسنن و شیعی در زاهدان
● فرماندهی حمله به اتوبوس بازرگانان امریکایی در سال 78 که جواد وعیدی – از اعضای واواک، بخش معاونت خارجی و مسئول صفحه خارجی روزنامه همشهری و عضو هیات مذاکره کننده هسته ای ایران در دوران علی لاریجانی مسئول تیم حمله بود.
● برنامه ریزی جهت تجمیع انتخابات برای تضمین تقلبات گسترده در انتخابات کشور.
● همکاری گسترده با واواک و سازمان زندانها جهت سرکوب مبارزان.
● دستور تعطیلی احزاب و گروههای سیاسی مخالف داخلی و بی خطر.
● دستور تغییر مدیران مسئول نشریات، به بهانه جلوگیری از آسیب رساندن به امنیت کشور. او در مورد روزنامه شرق این دستور را داده است.
● وی به همراه حسینیان و شریعتمداری و علی لاریجانی از برنامه سازان فیلم چراغ صدا و سیما در رابطه با قتل های سیاسی ( که خود به آن جنایت ها قتلهای زنجیره ای نام نهادند).
● در حال حاضر، او به کمک یار دیرینش محسنی اژه ای در حال برنامه ریزی برای شروع ترورهای داخلی و خارجی است.
● در حال حاضر، او به کمک یار دیرینش محسنی اژه ای در حال برنامه ریزی برای شروع ترورهای داخلی و خارجی است.
● او از سرپرستان تهیه فیلم های اعترافات در مورد مبارزان است.
● پروژه اعترافات جهانبگلو توسط او و محسنی اژه ای و دری نجف آبادی تهیه و اجرا شد.
● به دستور او نیروهای انتظامی برای سرکوب زنان از تعدادی از دختران شاغل در بسیج الزهرا استفاده کرده و با استخدام آنان در نیروی انتظامی شرایط را برای سرکوب زنان مبارز ایجاد کرده است.
● شرکت و فرماندهی در ایجاد انفجارات در کشور از جمله در اهواز و شیراز و ...
سوابق وی در کشور بدین گونه است:
● دادستان انقلاب اسلامی خوزستان ، بندرعباس، کرمانشاه ومشهدازسالهای ۵۸ تا ۶۵ ،
● رئيس اطلاعات خارجی ازسال ۶۵ تا ۷۸.
● مشاور رياست دفتر و مديرگروه سياسی و اجتماعی مقام رهبری ازسال ۸۱ تاکنون.
● استاد دانشگاه امام صادق ازسال ۷۹ تا به اکنون.
● معاون وجانشين وزيرواواک ازسال ۶۶ تا ۷۸ .
● نماينده ری شهری وزير وقت واواک و يکی از مجريان قتل عام زندانيان سياسی درسال ۶۷ .
پور محمدی معاونت بخش خارجی واواک را دردوران علی فلاحيان و قربانعلی دری نجف آبادی در اوايل دهه ۷۰ به عهده داشت و در دوران وزارت دری نجف آبادی نيز همچنان مرد دوم واواک بود. سپس به عنوان يکی ازمسئولان دفتر ويژه اطلاعات وامنيت خامنه ای منصوب شد.
جهت روشن تر شدن هویت این فرد مشکوک به نوشته های عبدالله شهبازی توجه کنیم. لازم به ذکر است که شهبازی سالها در میان نیروهای امنیتی و اطلاعاتی در کنار حسین شریعتمداری و دیگران در کار تواب سازی و اعتراف گیری از مبارزان بوده و به تازگی بر اثر قوه گریز از مرکز شروع به افشاگری در مورد برخی از دوستان سابق خود نموده است. البته به نظر می رسد که جهت تطهیر رهبری دست به این کار زده است اما افشاگری های وی در اگاهی مردم مفید است . او نوشته است:
«...آقاي حسينيان احتمالاً از اتومبيل پژو استفاده ميکنند و اتومبيل زانتيا (متعلق به کمپاني سيتروئن) را در خيابانهاي تهران فراوان ديدهاند. ايشان قطعاً از قراردادهاي بزرگ نفت و گاز ايران با کمپانيهاي رويال داچ شل و توتال فرانسه مطلعاند؛ و احتمالاً، از طريق دوست صميمي و ديرين خود، آقاي مصطفي پورمحمدي، معاون پيشين اطلاعات خارجي وزارت اطلاعات، نام کمپاني کلينورت بنسون، به عنوان سازماندهنده سفر بزرگترين هيئت اقتصادي انگليس به جمهوري اسلامي ايران را شنيدهاند. سفر اين هيئت به ايران پس از حمله به اتوبوس گروهي از بازرگانان غيرسياسي آمريکايي در تهران (نيمه شب 29 آبان 1377)، به دستور آقاي پورمحمدي و توسط تيم عملياتي به سرپرستي آقاي جواد وعيدي (همشهري بنده از محله گودعربان شيراز که پدرشان کارمند شرکت نفت در آبادان بودند)، رخ داد...
آقاي حسينيان ميتواند به روزشمار وقايع آن زمان مراجعه کنند. خواهند ديد که در روز يکشنبه 23 آبان 1378 قرارداد بزرگ ايران با کمپاني رويال داچ شل منعقد شد، در فرداي آن روز، دوشنبه 24 آبان، مجلس لايحهاي را تصويب کرد که طبق آن «انجام فعاليتهاي مربوط به عمليات اکتشاف، استخراج، پالايش، پخش و حمل و نقل مواد نفتي و فرآوردههاي اصلي و فرعي آن با رعايت اصل 32 قانون اساسي توسط بخش غيردولتي» مجاز شد. (روزنامه اخبار اقتصاد، شماره 56، سهشنبه 25 آبان 1378) اين يعني شروع فعاليت «مافياي نفت و گاز ايران». و در آذر 1378، مجتمع بانکي HSBC، متعلق به همين کانون صهيونيستي، فعاليت خود را، که از زمان انقلاب متوقف شده بود، در تهران از سر گرفت.
مصطفی پور محمدی در سال 60 به عنوان دادستان در مشهد مشغول به اعدام جوانان بود در آن سالها آقای رازینی حاکم شرع بود و آقای روح الله حسینیان دادیار ناظر زندان بود و صدها نفر را به اعدام محکوم کردند .»
* سعیدامامی – اسلامی (معاونت امنیت وزارت اطلاعات):
یکی از مخوف ترین افراد چند وظیفه ای واواک سعید امامی است. اطلاعات گرد آورده شده حاکی از آنند که او چند جانبه به گروههای مختلف جنایت و جاسوسی وابسته بوده است .
سعید امامی معاون امنیت واواک و فردی باسابقه از دوران سعید حجاریان تا ریشهری و فلاحیان و دری نجف آبادی که به جرم طراحی و اجرای صدها ترور و انفجار خودکشی اش کردند.
سابقه درخشان این مامور واواک وابسته به مافیای واواک و فرد مورد اعتماد خامنه ای و واواک و یار نزدیک حسین شریعتمداری و پور محمدی و ... به شرح زیر است:
● حسینیان در سخنرانی جنجالی سال 1378 خود در جمع طلاب مدرسه حقانی قم درباره سعید امامی، و اتهام جاسوسی موساد (سرویس اطلاعاتی اسرائیل)، مطروحه علیه وی از سوی سازمان قضایی نیروهای مسلح، چنین گفت:
«در مورد جاسوسى، گفتم آقاى نیازى چه دلیلى شما براى جاسوسى دارید؟ ایشان فرمودند که آقاى سعید اسلامى در سال 56 و 57 سال آخر دبیرستان و اوّل دانشگاه در آمریکا درس خواندند و در منزل دایى ایشان که وابسته نظامى ایران در آمریکا بوده. سؤال کردم، غیر از این چه دلیل دیگرى دارید؟ باز فرمودند که تحلیل سیاسى قطعى ما این است که جاسوس بوده است. گفتم شما قاضى هستید، حق ندارید تحلیل سیاسى بکنید. تحلیل سیاسى را باید به سیاسى ها واگذار بکنید. دلیل قضایى شما چیست؟ بعد شروع کردم به اشکال کردن. گفتم ببینید آقاى نیازى، سال 56 و 57 آقاى سعید اسلامى چند سالش بود؟ گفت 19 سال. گفتم سال 56 و 57 تا بهمن 57 آمریکا چهل هزار مستشار نظامى [؟!] در ارتش و ساواک ما داشت و آیا عاقلانه است که آمریکا با چهل هزار مستشار که همه شان یک مملکت در دستشان بوده، بیاید یک جوان 19 ساله اى که آن هم در آمریکا مشغول به تحصیل است، جاسوس بکند؟ گفت به هر حال این تحلیل ما است. گفتم این حرفها را نزنید. آبروى کسى که خدمت به جمهورى اسلامى را کرده مى برید و بعداً مى گویید تحلیل ما این است. بعداً جواب خدا را چه مى دهید؟ گفتم دلیل دیگرى دارید؟ گفت در این رابطه تحلیل ما این است. حتى من خیال کردم آقاى نیازى همه ادلّه خودش را نگفته. سؤال کردم آقاى نیازى به هر حال من هم قاضى بودم در این کشور 18 سال قضاوت کردم. سخت ترین جاها و به امنیتى ترین پرونده ها هم بنده رسیدگى کردم.[؟!] هیچ کس هم نمى تواند ادعا بکند به اندازه من امنیتى ترین پرونده ها را رسیدگى کرده.[؟!] جاسوس دو تا دلیل دارد. یکى سر پل هست که دارد و یکى هم ابزار جاسوسى. سر پل به این معنا که بنده یا کسى که جاسوس است باید اطلاعات را از اینجا بگیرد و به شخص ثالثى منتقل بکند که او به مرکز جاسوسى خودش مخابره کند. گفتم آیا سرپلى گرفتید؟ گفتند نه. گفتم آیا شناسایى کردید که هنوز دستگیر نکردید؟ گفتند نه. گفتم آیا ابزار و ادواتى گرفتید؟ گفتند نه. گفتم آخر پس چه طورى مى آیید چنین ادعایى مى کنید؟ من خیال کردم که آقاى نیازى واقعا همه اطلاعات را نمى خواهد به من بگوید. خدمت آقاى هاشمى رفسنجانى بعد از این ملاقات رسیدم و همین تحلیل خودم را ارائه دادم. آقاىهاشمى فرمودند که نه. همین جمله را هم گفتم، گفتم من خیال کردم که شاید آقاى نیازى نخواسته همه ادلّه جاسوسى را به من بگوید، گفتند نه اتفاقاً خدمت مقام معظم رهبرى هم که بودیم، وقتى سران سه قوه تشکیل جلسه دادند آقاى نیازى ادله جاسوسى اش را همین ها مطرح کردند[؟!] و من ایراد گرفتم و گفتم آقاى نیازى اینها دلیل بر جاسوسى نیست و آقاى نیازى هم تا پایان نتوانستند پاسخ بدهند و آخر هم مقام معظم رهبرى فرمودند که آقاى نیازى بالاخره شبهه آقاىهاشمى جواب داده نشد. این عین عبارتى بود که آقاىهاشمى طرح کردند.»[1]
● عبدالله شهبازی در رابطه با گفته های حسینیان می گوید : «نه آمریکا در ایران «چهل هزار مستشار نظامی» داشت، نه سعید امامی در زمان انقلاب 19 ساله بود، نه اقدامات سعید امامی «خدمت به جمهوری اسلامی» بود، نه تمامی ادله آقای نیازی این بود، نه تعریف جاسوسی به این سادگی است، نه «جاسوس» و «نفوذی» یکی است، نه «مستشار بلوند آمریکایی» میتواند به «نفوذی تسبیح به دست» در جمهوری اسلامی بدل شود، و نه تمامی مطالبی که به رهبری گزارش شد این بود. اینگونه تحلیلها ساده کردن مسئله است.
آقای حسینیان سپس توطئه قتلهای زنجیرهای را، که نه تنها من بلکه آقای حسین شریعتمداری نیز آن را ماجرایی بیارتباط با جناحهای سیاسی و ناشی از نفوذ عوامل سرویسهای بیگانه میداند، به تعارض میان جناحهای سیاسی کشور منسوب کرد و از این طریق جنجالی بزرگ به پا نمود.»
● حسین شریعتمداری در سخنرانی 27 فروردین 1387 خود در مورد قتلهای زنجیرهای گفت: «ما در کیهان در تحقیقاتی که داشتهایم به این نتیجه رسیدیم که شواهدی وجود دارد که این قتلها کار جناح خاصی نبوده و سرویسهای خارجی در آن دست داشتهاند.
...اینکه چطور اجرا کردند بحث طولانی میطلبد اما سربسته آنکه عوامل نفوذی که کارشان را به خوبی بلد بودند و خود را به خوبی همرنگ محیط کرده بودند آن را هدایت کردند ... البته ما نمونه این نفوذیها را قبلا هم داشتهایم مثل ناخدا افضلی که فرمانده نیروی دریایی ایران در زمان جنگ بود و درعین حال عضو شاخه نظامی حزب توده بود و اطلاعات مهمی را به بیگانگان میداد.»)[1]
اما سعید امامی کیست؟:
1 - انحرافات اخلاقی – در این باره، شهبازی می گوید :
«...من نیز تا مدتی پس از مرگ مشکوک سعید امامی از این راز، و از نسبت خویشاوندی سعید با کمال اعتماد و سرهنگ پاکروان، مطلع نبودم. من، چون بسیاری دیگر از علاقمندان به انقلاب، سعید امامی را «نفوذی» نمیدانستم. او را فردی افراطی میدانستم که به دلیل تندروی پدیده قتلهای زنجیرهای را آفریده است. زمانی که پس از دستگیری سعید امامی مسئله انحراف جنسی او شایع شد، و کار بدانجا رسید که «هاشم»، معاون وقت امنیت وزارت اطلاعات، اتاق معاونت امنیت را آب کشید، با ناراحتی بسیار به دبیرخانه شورایعالی امنیت ملّی رفتم و به آقای علی ربیعی (عباد)، رئیس وقت دبیرخانه شورا، گفتم: شما را به عنوان فردی متدین و باتقوا میشناسم و او را قسم دادم که در مسئله انحراف اخلاقی سعید امامی حقیقت را بگوید. کمی فکر کرد و سپس گفت:
صحت دارد.
با پرخاش پرسیدم: به چه دلیل؟ گفت: «علاوه بر گواهی پزشک قانونی، که جسد را معاینه و مسئله را تأیید کرده، یونسی، وزیر اطلاعات، سه تن از معاونین و مدیران ارشد خود را برای معاینه جسد فرستاده [بشیر، صابر و یکی دیگر را ذکر کرد که نامش را فراموش کردهام] که یکیشان نماینده دبیرخانه شورای امنیت ملّی نیز بود.» منظورش بشیر بود که دوست صمیمی و همسایه عباد است. عباد افزود: «این سه نفر جسد را معاینه کرده و کتباً انحراف سعید را تأیید کردهاند.»
مدتی گذشت. همه جا شایع شد که متهمین قتلهای زنجیرهای زیر شکنجه اعتراف کردهاند و حرفهای پیشین همه تهمت بوده است. ورق برگشت. مطبوعات «راست» و «چپ» (از سیاست روز مؤتلفه تا روزنامههای حزب مشارکت و علیرضا نوریزاده و سایر مخالفان انقلاب و نشریات و سایتهای خارجی) همه به دفاع از سعید امامی و «مظلومیت» او برخاستند. باز با ناراحتی به دفتر عباد رفتم. کمی پس از ورود من، سردار حاج مرتضی رضایی، فرمانده کل پیشین و قائممقام کنونی فرماندهی کل سپاه و فرمانده وقت سازمان حفاظت اطلاعات سپاه، وارد شد و نشست. از چهره عباد معلوم بود که مایل نیست در برابر حاج مرتضی رضایی از پرونده قتلها سخن بگویم. ولی من، به دلیل عصبانیت، سخن گفتم. پرسیدم: ماجرا چیست؟ چرا ورق برگشت؟
گفت: متهمین را شکنجه دادهاند و اقاریر اجباری گرفتهاند و سعید انحراف جنسی نداشته است.
گفتم: مگر شما قبلاً نگفتید سعید منحرف بود؟
عصبانی شد و گفت: «من و آقای خاتمی به بازجوها اعتماد کردیم و هر چه آنها گفتند پذیرفتیم.»
گفتم: «آقا عباد ببینید. من آلت دست نیستم که هر چه بگویند بپذیرم و تکرار کنم. آن دفعه که درباره انحراف سعید پرسیدم به من نگفتید که او منحرف بود چون بازجوها این را میگویند و ما حرف بازجوها را قبول داریم. شما گفتید علاوه بر گواهی پزشکی قانونی دال بر انحراف مزمن سعید از دوران نوجوانی، سه نماینده مورد وثوق شما و آقای یونسی جسد را معاینه کرده و کتباً این مسئله را تأیید کردهاند.»
با ناراحتی از عباد و حاج مرتضی رضایی جدا شدم. برخورد تند من با عباد منجر شد به پایان دوستی دیرین و قطع رابطه با او، که تاکنون ادامه دارد، و تماسهای بعدی حاج مرتضی رضایی با من و ملاقاتهای مفصل با ایشان و سخنرانی من برای مسئولین رده بالای حفاظت اطلاعات سپاه سراسر کشور که از 9 صبح تا 5 بعد از ظهر طول کشید و طی آن یک بشقاب پر سیگار کشیدم! موضوع این سخنرانی، برای مسئولین درجه اوّل اطلاعاتی سپاه، بازبینی تاریخ معاصر ایران از زاویه اطلاعاتی بود.»
2 - خانواده سعید امامی: شهبازی ادامه می دهد: «سعید امامی در زمان انقلاب، برخلاف گفته آقای حسینیان 19 ساله نبود، بیست و دو ساله بود. پدر معنوی و مربی خانوادهاش شیخ مهدی صدرزاده جهرمی است که ابتدا روحانی بود و عضو حزب برادران و از اطرافیان مرحوم آیتالله حاج سید نورالدین شیرازی. او به کمک آیتالله سید نورالدین شیرازی نماینده مجلس شد ولی اندکی بعد لباس روحانیت را کنار نهاد.
- صدرزاده از بنیانگذاران و گردانندگان شبکههای فراماسونری در جنوب ایران است و در کتاب فراموشخانه و فراماسونری در ایران، نوشته اسماعیل رائین، نیز نام او به عنوان عضو «لژ مهر» درج شده.
- مادر سعید امامی از خانواده اعتماد و خواهرزاده مهدی صدرزاده است. بسیاری از اعضای خانواده اعتماد عضو فرقه بهائی هستند و با خانواده روحانی (اهل سروستان، معروف به بهائیگری) پیوند سببی دارند. (برای مثال، آقای فرهاد اعتماد شوهر خانم گلی روحانی بود.)
- سرهنگ ژاندارمری عباس پاکروان عموی ناتنی سعید امامی و پسرعموی پدر سعید بود. به عبارت دیگر، مادربزرگ پدری سعید ابتدا همسر پدر عباس پاکروان بود و پس از مرگ او با پدر بزرگ سعید، که پسرعموی شوهر سابقش بود، ازدواج کرد.
در اینجا باید یاد اور شد که تغییر فامیل به امامی از مسائل مهم است زیرا دو برادر یکی فامیل پاکروان را دارد و دیگری امامی و خانواده امامی بعدها هم با موساد ارتباط داشت و هم با سازمان اطلاعات ایران و هم با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران.
- عباس پاکروان از شوهر اوّل و علیاکبر امامی، پدر سعید، از شوهر دوّم او بودند. اولی نام خانوادگی «پاکروان» را برگزید و دومی «امامی» که ربطی به خانواده معروف امامی، از تبار امام جمعه آباده، ندارد.
- خانواده پاکروان نیز به بهائیگری و عدم تقید به موازین اخلاقی شهرهاند.
- پدر سعید، در اوج فعالیتهای سرویس اطلاعاتی اسرائیل (موساد) در کردستان و ایجاد پایگاهها و شبکههای مخفی اسرائیل در این منطقه، به رهبری یعقوب نیمرودی، مدیرکل آموزش و پرورش کردستان بود و در همین زمان به بهانه معالجه به اسرائیل سفر کرد.
- درآن زمان، عوامل مورد اعتماد موساد را در مناصبی چون مدیرکلی آموزش و پرورش کردستان میگماردند.
ارتشبد فردوست در خاطراتش فعالیت گسترده نیمرودی و موساد در کردستان را شرح داده است. یعقوب نیمرودی قاچاقچی بزرگ اشیاء عتیقه و آثار باستانی ایران و دلال بزرگ اسلحه و دوست سِر شاپور ریپورتر بود. او مالک خبرگزاری و روزنامه معاریو (اسرائیل) و پدر اوفر نیمرودی، سردبیر این روزنامه، است که حتی در اسرائیل نیز به عنوان «تبهکار» شهرت گسترده دارد. نیمرودیها، پدر و پسر، با گوزینسکی و مافیای یهودی روسیه پیوند نزدیک دارند.
سعید امامی در سال 1355 برای تحصیل به آمریکا رفت. در آن زمان یکی از داییهای او، بهنام سرهنگ سلطان محمد اعتماد، وابسته نظامی حکومت پهلوی در واشنگتن بود. سعید زیر نظر او زندگی و تحصیل در آمریکا را آغاز کرد و برای تحصیل در یکی از رشتههای مهندسی به دانشگاه شهر استیل واتر در ایالت اوکلاهما رفت.
- سرهنگ سلطان محمد اعتماد، در زمان شروع اقامت سعید در آمریکا وابسته نظامی سفارت ایران در واشنگتن بود. او در دولت نظامی ارتشبد ازهاری در مقام سرپرستی گروه جنگ روانی رادیو جای گرفت و پس از انقلاب به مدت هشت ماه توسط اداره اطلاعات نخستوزیری بازداشت و به اتهام ارتباط با افسران آمریکایی تحت بازجویی بود.
آیا ورود سعید امامی در اردیبهشت 58 و ورود او به نیروهای اطلاعاتی در نخست وزیری می تواند با آزادی دایی وی مرتبط باشد ؟
- یکی از پسرانش، بهنام بهمن اعتماد که سعید در بدو اقامت در آمریکا (1355) مدتی در خانه او سکنی گزید، در سالهای اخیر عضو «شورای ملّی مقاومت» (وابسته به منافقین) در انگلستان بود.
- پسر دیگر به نام بهرام اعتماد نیز به عنوان منبع اطلاعاتی سرویس اطلاعات نظامی آمریکا شناخته میشود.
سعید امامی در استیل واتر عضو کنفدراسیون «سیس» CIS شد. این در زمانی است که «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی» به دلیل اختلافات ایدئولوژیک متلاشی شده و هر گروه و حزب سیاسی سازمان دانشجویی خاص خود را پدید آورده بود. بیشتر این گروههای ایدئولوژیک دانشجویی میکوشیدند نام «کنفدراسیون» را حفظ کنند. «سیس» دارای گرایشهای مائوئیستی بود و تشکل دانشجویی سازمان انقلابی توده (هوادار چین) بهشمار میرفت.
فضای سیاسی آن روز بهگونهای بود که امکان نداشت کسی بدون تعلق ایدئولوژیک به یک گروه یا جریان سیاسی عضو سازمان دانشجویی وابسته به آن شود:
- دانشجویان مسلمان عضو «انجمن اسلامی» بودند،
- هواداران حزب توده عضو «ادیسی» (سازمان جوانان و دانشجویان دمکرات ایران)،
- هواداران «اتحادیه کمونیستها» عضو کنفدراسیون دانشجویی معروف به «احیا»،
- هواداران سازمان انقلابی (حزب رنجبران بعدی) عضو «سیس» و غیره.
بنابراین، سعید امامی در سالهای 1355- 1356 قطعاً، در ظاهر، مائوئیست و هوادار سازمان انقلابی توده بود.
بعدها، آقای سعید حجاریان اعلام کرد وی سعید امامی را برای عضویت در وزارت اطلاعات گزینش کرده و مطلع بوده که سابقه عضویت در «کنفدراسیون» دارد؛ ولی چون در کنفدراسیون همه نوع دانشجو، از جمله مذهبیها، نیز فعالیت میکردند به این امر اهمیت نداده است. این سخن آقای حجاریان کذب محض است.
سعید امامی در دوران پس از تلاشی و تجزیه «کنفدراسیون» به فعالیت در «سیس» (کنفدراسیون دانشجویی وابسته به سازمان مائوئیستی انقلابی توده) پرداخت و امکان نداشت به گرایشهای مائوئیستی تظاهر نکند. در این زمان، دانشجویان مسلمان در چارچوب انجمنهای اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا فعالیت گسترده داشتند.
فعالیت سعید امامی در میان مائوئیستهای شهر استیل واتر مأموریت نفوذی از سوی اف. بی. آی. بود.
در درون آمریکا «سیا» حق فعالیت ندارد و اف. بی. آی. در کلیه تشکلهای صنفی، از جمله دانشجویی، و قومی و غیره دارای مأموران نفوذی از جنس خود آنان است. این مأموران پس از خروج از آمریکا و بازگشت به موطنشان به «سیا» وصل میشوند.
امروزه میدانیم که حفیظ الله امین، رئیسجمهور حکومت کمونیستی افغانستان، در دوران تحصیل در دانشگاه کلمبیا (نیویورک) وضعی مشابه با سعید امامی داشت و مدتی پس از بازگشت به کشورش با حمایت سیا در افغانستان به قدرت رسید. »
عبدالله شهبازی در رابطه با وابستگی سعید امامی به اف – بی – ای می گوید :
« بعدها، زمانی که فیلم اعترافات متهمان قتلهای زنجیرهای آماده پخش از سیما بود، همان فیلمی که هیچگاه پخش نشد، عباد در دفتر خود در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملّی نشانم داد. با استهزا گفت: «ببین با شکنجه چه مزخرفاتی به دهان متهمان گذاشتهاند. فهیمه درّی، همسر سعید امامی، اعتراف کرده که در آمریکا مأمور نفوذی اف. بی. آی. در میان دانشجویان ایرانی بوده در حالیکه باید میگفت مأمور نفوذی سیا بوده است.» من، پس از دیدن اظهارات فهیمه درّی، برای عباد همین مسئله را، غیرقانونی بودن فعالیت سیا در درون آمریکا که رسوایی واترگیت و سقوط دولت نیکسون را سبب شد، شرح دادم و گفتم: «اتفاقاً این نکته دلیل بر صحت اعترافات فهیمه درّی است زیرا یقین دارم هیچ یک از بازجویان این مسئله ظریف را نمیدانند تا به این خانم القاء کنند. اگر القاء بود باید طبق گفته شما فهیمه درّی خود را «نفوذی سیا» در میان دانشجویان ایرانی میخواند.
عباد از این پاسخ من شوکه شد.
در آن زمان، منصور رفیعزاده سرپرستی ساواک را در آمریکا به دست داشت. رفیعزاده از پیروان دکتر مظفر بقایی کرمانی است که با توصیه بقایی به دوست صمیمیاش، سرلشکر حسن پاکروان (رئیس وقت ساواک)، به آمریکا اعزام شد و در دانشگاه هاروارد همکاری با «سیا» را، در مسائل مربوط به ایران، آغاز کرد. بقایی همان شخصیت مرموز و متنفذ سالهای جنبش ملّی شدن صنعت نفت است که امروزه دکتر سید محمود کاشانی، به کمک آقای حسینیان، برای تطهیر او میکوشند.
رفیعزاده (وابسته امنیتی و اطلاعاتی سفارت ایران) با سلطان محمد اعتماد (دایی سعید امامی و وابسته نظامی سفارت ایران) رابطه نزدیک داشت. به دلیل این رابطه، در اوائل سال 1357، که امواج انقلاب اسلامی در ایران اوج گرفته و پیروزی نهضت امام خمینی برای تمامی ناظران سیاسی مسلم بود، سعید امامی از کنفدراسیون مائوئیستی «سیس» کناره گرفت و عضو انجمن اسلامی ایالت اوکلاهما شد و به سرعت خود را به عنوان عنصری فعال شناسانید.
در این زمان سرویسهای اطلاعاتی میکوشیدند عوامل نفوذی خود را به درون انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی در آمریکا و اروپا و سایر نقاط خارج از ایران نفوذ دهند تا پس از بازگشت به ایران در مقامات عالی جای گیرند. چنین نیز شد. علاوه بر سعید امامی، تعدادی نه چندان اندک از اینگونه عوامل نفوذی وارد انجمنهای اسلامی دانشجویان در خارج از کشور، بهویژه در آمریکا، شدند. اینان پس از بازگشت به ایران در مناصب حساس جای گرفتند و برخیشان در سالهای پسین به مقامات عالی رسیدند. سعید امامی و سیروس ناصری نمونههایی از این «تازه انقلابیون» و «نومسلمانان» سالهای 1356- 1357 در آمریکا هستند. با بررسی دقیق پیشینه برخی «مقامات» کنونی دارای سابقه تحصیل در آمریکا در زمان انقلاب میتوان شبکه گستردهای از این افراد را شناخت.
باید بیفزایم که هیچ کس به این مسئله مهم و حیاتی برای تداوم انقلاب و موجودیت نظام جمهوری اسلامی توجه نمیکند.
دوستان آن دوران سعید امامی از رفتار عجیب او میگویند و طرحهای افراطی که برای جلب توجه دانشجویان مسلمان عنوان میکرد: گاه نقشه به گروگان گرفتن سفیر اسرائیل را مطرح میکرد و گاه صندوق عقب اتومبیل خود را مملو از اسلحه مینمود به نحوی که دوستانش ببینند.
بعدها، با تلاش سعید امامی خاطرات منصور رفیعزاده، با نام شاهد، به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شد. این کتاب سراسر لاف و دروغ است و ارزش ترجمه و انتشار در ایران را نداشت. ترجمه و انتشار این کتاب قرینهای است بر علاقه شخصی سعید امامی به منصور رفیعزاده.»
3 - بقیه خانواده سعید امامی:
- خانم همارخ اعتماد که مادر اوست، در دوران پیش از کودتای 28 مرداد 1332 عضو رسمی حزب توده بود.
- آقای محمود اعتماد، برادر همارخ، نیز در حزب توده عضویت داشت. محمود اعتماد در سال 1335 با بورسیه حکومت پهلوی برای تحصیل در رشته پزشکی به انگلستان رفت.
- پس از انقلاب، خانم همارخ اعتماد نفوذ معنوی فراوان بر خواهرزادههایش خانم کیوان اعتماد (همسر استیو فریمن آمریکایی، پیمانکار ساختمانی خاندان فرمانفرما) و خانم گیتی اعتماد داشت. خانم کیوان اعتماد هماکنون ساکن نیویورک است.
- خانم گیتی اعتماد استاد معماری دانشگاه شهید بهشتی بود که به دلیل عضویت در سازمان چریکهای فدائی خلق و اداره تظاهرات گروهی از بانوان علیه پوشش اسلامی (حجاب) در اوائل انقلاب از دانشگاه فوق اخراج شد.
- همسر خانم گیتی اعتماد، آقای معمارصادقی، نیز اهل شیراز و خویشاوند نزدیک دکتر جوان، مقام بلندپایه و رئیس ساواک در اروپا، بود.
با چنین پیشینهای، پس از پیروزی انقلاب، سعید امامی همکاری خود را در آمریکا با واحد اطلاعات نخستوزیری (اداره کل هشتم سابق ساواک، ویژه فعالیتهای ضد جاسوسی علیه بلوک شرق و اتحاد شوروی سابق)، که توسط خسرو قنبری تهرانی و سعید حجاریان اداره میشد، آغاز کرد و سرانجام، توسط سعید حجاریان، به عضویت وزارت اطلاعات درآمد. سعید امامی کار خود را به عنوان کارشناس و تحلیلگر مسائل بینالمللی آغاز نمود. بهتدریج با حمایت فلاحیان برکشیده شد و سرانجام به مدت هشت سال معاونت امنیت این وزارتخانه را به دست گرفت.
در این دوران، نام سعید امامی با حوادثی مشکوک پیوند خورد که من از همان زمان وقوع، بیآن بودم که بدانم عامل آنچه کسانی بودند، بر اساس تحلیل، به ضرس قاطع این اقدامات را به سرویس اطلاعاتی اسرائیل منتسب میکردم.
1 - قتل شاپور بختیار،
2 - قتل عبدالرحمن قاسملو
3 - کشتار رستوران میکونوس
4 - قتل کشیشان مسیحی در شیراز
5 - قتل برخی شخصیتهای اهل سنت و غیره و غیره.
قتل بختیار، در زیر حفاظت دقیق پلیس امنیتی فرانسه و در حالی که پسر بختیار افسر بلندپایه پلیس امنیتی فرانسه بود، بدون تسهیلات سرویس اطلاعاتی اسرائیل امکان نداشت.
6 - قاسملو در زمانی به قتل رسید که
تز مبارزه مسلحانه علیه جمهوری اسلامی ایران را ترک کرده و به دنبال راهکارهای مسالمتآمیز و مذاکره با مقامات ایران بود و در جریان یکی از این مذاکرات، به همراه نظامی ایرانی طرف مذاکره، ترور شد. او به قتل رسید و سردار ایرانی از ناحیه سر و دهان به شدت مجروح شد. مذاکره کننده که در ان زمان سردار نبود اقای محمد جعفری است که تا مدتی پیش عضو شورای امنیت ملی ایران بود.
خود من، اندکی پیش از این حادثه، از رادیوی گروه رجوی سیل فحاشیها علیه قاسملو را میشنیدم. این قتل برای ایران چه سودی میتوانست داشته باشد؟ به سود منافقین بود یا ایران؟
آیا سیاست درست از سوی جمهوری اسلامی، تقویت قاسملو در مقابل تروریسم منافقین و تلاش برای منزوی کردن فرقه رجوی نبود؟
جلسه رستوران میکونوس نیز برای تشکیل جبههای از گروههای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی با مشی مبارزه مسالمتآمیز و نفی مشی تروریستی منافقین تشکیل شد.
فرقه رجوی به این مذاکرات نیز به شدت فحاشی میکرد زیرا به انزوای شدید ایشان در میان ضد انقلاب مقیم خارج از کشور میانجامید.
رفتار درست از سوی ایران تقویت جلسه میکونوس و کمک به تشکیل جبههای بزرگ علیه منافقین بود نه عکس آن. اینان نیز در حین مذاکره به قتل رسیدند.
یکایک حوادث مشکوکی که در دوران اقتدار سعید امامی رخ داد، و بعدها به او منسوب شد، از این منظر قابل تحلیل و انتساب آن به منافقین و سرویس اطلاعاتی اسرائیل قابل اثبات است.
سرانجام، پس از رسوایی بزرگ انتقال موشک به بلژیک، ظاهراً برای حمله به ساختمان مقر پیمان ناتو، که به ایران منتسب شد و جنجالی بزرگ برانگیخت، با دستور مقام معظم رهبری، فلاحیان، وزیر وقت اطلاعات، مجبور به برکناری سعید امامی از معاونت امنیت شد. ولی فلاحیان سعید امامی را تنبیه نکرد؛ وی در مقام «معاون بررسیها»، با حفظ شبکه عوامل خود، به فعالیت در سطوح عالی وزارت اطلاعات ادامه داد.
در این دوران، فعالیت سعید امامی از سمت و سویی مشابه با گذشته برخوردار بود ولی در حوزه فرهنگ. انتشار خاطرات پری غفاری، کتابی سخیف که مصداق بارز اشاعه منکرات به شمار میرود، و انتشار خاطرات بیارزش منصور رفیعزاده، تحت عنوان افشاگری علیه حکومت پهلوی، نمونههایی از عملکرد او در این دوره است.
با صعود دولت خاتمی، سعید امامی در مقام مشاور وزیر به فعالیت خود ادامه داد و در این سمت بود که «قتلهای زنجیرهای» را طراحی و هدایت کرد. عجیب است که در میان قربانیان این فاجعه معتدلترینها آماج قرار گرفتند: پوینده و مختاری در «کانون نویسندگان» منادی روش اعتدال بودند و مخالف با عناصر تندرو. بحث درباره قربانیان این حادثه و اهداف قتل یکایک آنها و قربانیان دیگر، همچون منوچهر صانعی و مجید شریف، که نام آنها رسماً هیچگاه اعلام نشد، مجالی دیگر میطلبد.
آنچه درباره سعید امامی گفته شد، شرحی مختصر از ماجرای اوست. در فرصتی دیگر به زندگینامه سعید امامی و ماجرای «قتلهای زنجیرهای»، به عنوان یکی از پیچیدهترین توطئههای سرویسهای اطلاعاتی غرب برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران، خواهم پرداخت. این ادامه تلاشی است که در سال 1367 با کتاب کودتای نوژه آغاز کردم. »
از خوانندگان عزیز خواهش می شود که بار دیگر مطالب بالا را مرور نمایند تا جایگاه سعید امامی، معاون امنیت واواک را در ذهن داشته باشند تا در مورد چگونگی حضور وی در جریان گروگانگیری نیز مطالبی را بخوانند .
نشریه انقلاب اسلامی دو سال پیش، آمدن سعید امامی و زمانی که به ایران آمد و در امریکا چه می کرد و چگونه وارد واواک شد، شرح داده و توضیح داده بود که او در گروگانگیری نقش داشته است.
4 - سعید امامی و نقش او در ایران گیت که در انقلاب اسلامی شرح شده بود:
«... 19/1/1358 درست چند روز بعد از رفراندوم جمهوري اسلامي به ايران باز ميگردد. دائي وي سلطان محمد اعتماد وابسته نظامي دولت شاهنشاهي ايران در آمريکا که پشتوانه و عامل وي براي اخذ بورسيه شدن ايشان در آمريکا بوده همواره ايشان را مورد حمايت مادي و معنوي خويش قرار ميداد.
در پرونده سعید امامی از سالهای بعد از او کسی خبر نداشت و مطالبی که در مورد او نوشته می شد از سال 61 به بعد بود که در آن زمان در بخش خارجی واواک مشغول به کار بوده است اما این سه سالی که از او خبری نبوده است از مهمترین سالهایی بوده است که باید روشن شود که او در کجا و به چه کار مشغول بوده است.
وی از تاریخ قبل از 61 بسیار پوشیده عمل می نموده است ولی زمانی که حجاریان او را به صورت تصادفی به قول خودش دیده بود متعجب شده بود. البته خود حجاریان هم راست نمی گوید و ...
حجاریان در مورد او می گوید که او را یک روز به طور تصادفی می بیند و تصمیم می گیرد بررسی کند تا بداند او چگونه وارد بخش های اطلاعاتی شده است. زیرا حجاریان با ورود او به واواک مخالفت کرده بود. به این دلیل که يکي از شروط بورسيه شدن سعيد امامي، همکاري با ساواک بوده است. دائي وي نيز از رابطين او با ساواک بوده است. وظيفه سعيد امامي جمع آوري اطلاعات در خصوص اهداف دانشجويان ايراني در کنفدراسيون دانشجويان ايران بوده است. اين جمع لائيک شکل يافته از دانشجويان کمونيست و مائويست بوده اند.
سعيد حجاريان تلاش بسياري براي اخراج وي از واواک مينمايد اما به دليل حمايتهاي پنهاني از وي راه به جائي نميبرد تا اينکه نهايتا موفق ميشود در پرونده وي درج نمايد که مشاغل و سمتهاي کليدي و رتبه يک (يعني در حد مديريت) به وي داده نشود. در گذر زمان و بعد از وزارت رسيدن ریشهری او مدیر کل اطلاعات شرق و غرب می شود و در زمان فلاحیان به معاونت امنیت کشور می رسد و تا سال 76 در این مقام قرار داشته است .»
این قسمت از شرحی که در باره سعید امامی در انقلاب اسلامی درج شده بود، همانست که بعدها بر قلم عبدالله شهبازی آمده است.
آیا سعید امامی در جریان گروگانگیری بود ؟:
سعید حجاریان در مصاحبه ای در مورد سعید امامی و ارتباط وی با این جریان چنین می گوید : (روزنامه «فتح» 15/1/1379 و 18 فروردین 79- مصاحبه با «سعید حجاریان):
مسئله گزینش «سعید اسلامی» اساساً به سال 58 برمیگردد. من او را در سال 58 یا شاید هم 59 (شك دارم، چون خیلی گذشته) گزینش كردم. لذا الان حدود 19 سال از زمانی كه او را گزینش كردم، میگذرد... آن موقع رابطه ما با آمریكا قطع شده بود و لانه جاسوسی هم اشغال شده بود. ما عملاً دفتر حفاظت منافع پیدا كردیم و سطح روابطمان تا آن حد تقلیل پیدا كرد. در آن زمان این ضرورت پیش آمد كه مأمورینی در آمریكا اطلاعاتی را برای ما جمعآوری كنند و بفرستند. در همان مقطع بود كه «سعید اسلامی» را پیشنهاد كردند كه به درد این كار میخورد. گزینش او را هم به عهده من گذاشتند. مورد او تحقیقات محلی فوقالعادهای در داخل كشور نداشت، چون از جوانی به آمریكا رفته بود. تحقیقات محلی در مورد او عمدتاً بایستی در آمریكا صورت میگرفت، كه كار مشكلی بود... معرفهای نسبتاً معتبری هم داشت (از بچههای انجمنهای اسلامی كه آمریكا بودند، او را معرفی كرده بودند.) تحقیقات محلی هم در مورد او به واسطه دانشجوهایی كه آنجا بودند یا فارغالتحصیل شده بودند و به ایران برگشته بودند یا در زمان انقلاب، درس را نیمهكاره، رها كرده و برگشته بودند، صورت گرفت...
من شخصاً یكی دو جلسه، او را مصاحبه كردم. از مجموعه اطلاعاتی كه ما برای قضاوت به دست آوردیم، معلوم شد كه او آدم زرنگی است و سرش هم برای اینگونه امور درد میكند.
... در مورد مصاحبه هم چون خودم با ایشان مصاحبه كردم، تا آنجا كه به یاد میآورم نتیجه این بود كه خیلی ریشه عمیق مذهبی نداشت و فكر میكنم در یك دورهای هم همكاریهایی جانبی با كنفدراسیون دانشجویان ایرانی، كه این اواخر از هم پاشیده شده بود، (CIS) داشت... من صلاحیت او را در این حد، ارزیابی كردم كه بنا را بر این بگذاریم كه حتی مسئلهدار هم باشد. وی به خاطر این كه اطلاعات را یك طرفه میفرستد، مهم نیست. اما از این طرف به او اطلاعات داده نشود و احیاناً اگر یك موقع خواستند، در داخل از او استفاده كنند باید گزینش مجدد دقیق، در مورد او صورت بگیرد . »
سعید حجاریان با وجود گذشت سالها از جریان گروگانگیری هنوز حاضر نیست که مسائل آن زمان را افشا کند و هنوز هم به دنبال دفاع از اشتباهاتی است که او و یارانش انجام داده اند . او می گوید که در سال 59 ، از سعید امامی در حد فرستادن اطلاعات یک طرفه استفاده کرده اند و می گوید که از طرف برخی از افراد مطمئن تایید شده است. اما باید به حجاریان گفت: شما چگونه نمی دانید که او از ابتدای سال 58 وارد ایران شده است نه از سال 59 و به قول شما او آدم زرنگی بوده است. آنقدر زرنگ بوده است که بتواند قبل از جریان تصرف سفارت امریکا، وارد ایران شود و دانشجویان را به سوی تسخیر سفارت سوق دهد.
او که، به قول حجاریان، حتی با گروههای چپ نیز ارتباطاتی داشته و در واقع زمانی عضو یکی از این گروه ها بوده است، خود را مسلمان دو آتشه نشان می دهد. در سالهای آخر عمر خود، آنقدر «ذوب در ولایت فقیه» شده بود که خامنه ای آنچنان دلبسته به او شده بود که فرزندانش را برای سفر به انگلستان و کشورهای خارجه به دست او سپرده بود.
این وابسته به ساواک و افی بی آی و سیا آنچنان در کشور نفوذ کرده بود که قاپ خامنه ای و واواک و هاشمی رفسنجانی را ربوده بود. آیا نمی توانسته است در آن سالهای ابتدای انقلاب که بازار آشفته بود با ورود به ایران زمینه تصرف سفارت را بوجود آورده باشد.
چگونه ممکن است یک نفر از امریکا مستقیم وارد ایران شده باشد و در عرض دو سال که یک سالش را هم حجاریان نمی دانسته است وارد ایران شده و بی کار نیز نبوده است، وارد واواک شود و به مقام معاونت برسد؟ آنچه حاکمان را کور کرده بود، بی محابائی او در جنایتکاری بود. جنایت بنفع رژیم، سبب مقبولیت او شده بود.
اینکه حجاریان می گوید سعید امامی در جریانات خبرگیری در مورد گروگانگیری هم دست داشته است برای ما خیلی اهمیت دارد زیرا با بررسی زمان ورود او به داخل کشور و زمان شروع ماجرای تسخیر سفارت و بررسی برنامه های قبل از سفارت می توان نقش او را در سمت دهی دانشجویان مشاهده نمود.
سعید امامی که در امریکا شناخته شده بود و وابستگی هایی به دایی جان که کاردار نظامی در امریکا بود، داشت به نحوی با دانشجویان مرتبط بود برای اجرای برنامه تسخیر سفارت تقریبا همزمان با شروع زمزمه ورود شاه به امریکا طبق برنامه وارد ایران شد. همانگونه که در همان زمانها بوریس لینکن سفیر مسئله دار نیز وارد ایران شده بود در حالی که خبررسانیها یی در ایران می دانستند که اگر او به ایران سفر کند ممکن است که تندروی در ایران تشدید شود.
سعید امامی نیز در همان زمانها وارد ایران شد و با توجه به تاییداتی که از برخی افراد در امریکا داشته است وارد واواک می شود. پیش از آن، حمله به سفارت را با برخی از دانشجویان زمینه چینی می کند. هرگاه تحقیق به این نتیجه برسد که سعید امامی در گروگانگیری، نقش برانگیزنده را داشته است، حلقه اتصال، پیدا شده است. حلقه اتصال کسی است که از طریق او، طرح گرونگیری که در امریکا، توسط کیسینجر و راکفلر و اشرف پهلوی تهیه شده، به «دانشجویان پیرو خط امام» منتقل و بمنزله یک «طرح انقلابی» به اجرا گذاشته شده است.
در پایان، این یاد آوری بجا است که پدر سعید امامی دوست و همکار یعقوب نیمرودی است و یعقوب نیمرودی اسرائیلی است که در فروش اسلحه به ایران شرکت داشته و نام او هم در گروگانگیری و هم در ماجرای ایران گیت بمیان آمده است.
-آیا می تواند میان سعید امامی و نیمرودی در جریان گروگانگیری ارتباطی باشد ؟
-آیا میان این دو در خرید اسلحه ارتباطی وجود داشته است ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر