Pages

۱۳۹۰ بهمن ۲, یکشنبه

فرزندان زندانی سیاسی اعدام شده (شهید فرهاد وکیلی)




فرزندان زندانی سیاسی اعدام شده (شهید فرهاد وکیلی)

تمام شهر را سکوت فراگرفته، و وجدانی بیدار نیست که صدای فریادهای در سینه مانده را بشنود.
صدای آه وناله فرزندانی که از دوری پدر خود بغض ها را بلعیده و در سکوت شهر فریاد چراها سر می دهند.
پدر عزیز این روزها را بی تو چگونه می توان سپری کرد؟ چگونه می توان بوی خوش زندگی را حس کرد؟
آیا بدون حضور شما چگونه می توان حقیقت بزرگ زندگی را دریافت و درک کرد؟ و چگونه می توان گرمی صمیمانهُ دستهای پدرانه ات را لمس کرد و خنده های پر رمز ورازت را دید و درک کرد؟ در غیاب شما چه کسی می تواند درسها ونصیحتهای پدرانه را به ما بیاموزد؟
پدر عزیز بدون شما گرمی آفتاب و روشنایی مهتاب برایمان معنی ندارد.


شب ها هنگامی که نداشته هایمان به سراغمان می آید به آسمان پر ستاره مینگریم
در این اندیشه غرق می شویم ومی اندیشیم که آیا پدر در زندان قادر به دیدن ستاره ها است؟ آیا میتوان ستارهُ آزادی و خوشبختی مان را ببینیم؟ پدر عزیز جواب این سوالها را چه کسی خواهد داد وآیا کسی هست که مسئولیت این همه گلایه ها ی فرزندانی را که به اجبار به غربت پدر رفته اند به عهده بگیرد؟!

پدر عزیز بدون شما، زندگی بدون معنی و هیچ است، انگار در عصر یخبندان زندگی می کنیم وخندهایمان به مانند دیوارهای سیمانی است، بی تو مسیرمان را در دریای زندگی گم کرده وکشتی زندگیمان سکان ندارد و زندگیمان دستخوش بادی است که در ژرف ترین دیار مرگ می وزد.

پدر جان این چهارمین بهاری است که سال نورا به جای سرسبزی ونشاط وبوی خوش شکوفه های بهاری، زندگیمان را با زرد رنگی و بوی غم و اندوه پاییزی آغاز می کنیم.این چهارمین سال نوی است که سفرهُ هفت سین نداریم، چرا که شما نیستید تا دعای ( یا مقلب القلوب والابصار...) را برایمان بخوانید، نیستید که از لای کتاب قران اسکناس تازه به ما عیدی بدهید و ما را در آغوش گرم خود بگیرید و با بوسه های شیرین خود سال جدید را تبریک بگویید. دریغا که نیستید.

و از همه آزاردهنده تر آن است که می دانیم در سفرهُ هفت سین شما بجز سردی دیوارهای سیمانی زندان سین دیگری ندارید.البته این را فهمیدیم که در این چند سال شما سال نو را با سفرهُ هفت سین، سلول انفرادی، سوالات مکرر بازجوها، سخت ترین اعمال غیر انسانی، سالها ظلم وستم، سرود تنهایی، سایهُ شوم دیوارهای زندان، سینه ای پر از درد و رنج، عید را جشن گرفته اید.

پدر عزیز نمی خواهیم با این جملات شما را آزرده خاطر سازیم ولی چه کنیم حقیقت را نمی شود پنهان کرد.

پدر گرامی با کاری که درحق شما و ما در این چندسال کرده اند به این باور رسیده ایم که هر انسان خاطی را باید محاکمه ومجازات کرد و ما بانیان این جدایی را در دادگاه وجود خود با قاضی وجدان محاکمه خواهیم
کرد. از شما می پرسم وجدانهای بیدار شهر، آیا گناه ما چیست که در سن کودکی باید این چنین تجربهُ تلخی را بر ما تحمیل کنند واز آنان می پرسم که گناه چیست؟! و گناهکار کیست؟!
-------------------------------------------

 

وصیت نامه شهید فرهاد وکیلی (پند نامه)
(( اگر روزی ده بار اعدامم کنند باز زنده شوم بازهم فریاد خواهم زد آزادی؛ آزادی))
با سلام و درود فراوان به تمامی ملت کرد و تمامی آنهایی که مرا در این چند سال که در
بند اسارت هستم مرا از یاد نبره اند درود می فرستم . در بند اسارت حکومتی خودکامه و ستمگر هستم که سردمداران آن خود را در جایگاه خدایی می پندارند و از دین بعنوان ابزاری
برای حکمرانی خود استفاده کرده و از احساسات پاک دینی مردم برای منافع پلید چند 10 ادم
در راس حرم قدرت استفاده کرده و اینچنین بر مردم ظلم می رانند.
رژیمی که رهبرش خود را ولی امر مسلمین جهان میخواند وحکومتش را با شعار رفعت اسلامی
مزین کرده؛رژیمی که بنیانگذارش با شعار عدالت و برابری پا به عرصه قدرت نهاد.
آری عدالت را در بیدادگاهای 10دقیقه ای آنها دیدم و رفعتش را بارهادر شکنجه گاهای اطلاعات
تجربه کردم وشفقتشان را در سلولهای انفرادی و زیر باتومهای بازجوهایم لمس کردم.
نمی دانم زمانی که این نامه خوانده شود در کنار شما هستم یا در بستر خاک؛ هر دو امید است.
نمی توانم نام این نوشته را وصیت نامه بدانم این نوشته را پند نامه ای خواهم خواند برای
فرزندانی که پدرانشان در بند ومادرانی که فرزندانشان در اسارت هستند؛خواهم نوشت تا شاید
مرهمی باشد بر دردهای فرزندی که شبها و شبها بی حضور پدر سر بر بالین گذاشته خواب پدر را
میبیند و هر روز از مادرش می پرسد پس کی بابا میاد ؛توکه گفتی خیلی زود؛و در پاسخ مادرش با
چشمانی اشک آلود بچه اش را بغل کرده و می گویید میاد عزیزم میاد،
و مادرانی که چشم براه جگر گوشه اش هر روز دست به دعا برمیدارد واز خدا آزادی بچه اش را
طلب میکند.
و ای کاش می توانستم مفهوم آزادی را به آنها بگویم ؛بگویم فرزندم؛ بابا واسه شماها اینجاست
بابا واسه همون آزادی که شما واسه من ارزو میکنید زجر می کشه ولی آزادی نه برای خودم برای
ملتی که سالهاست رنگ بی عدالتی و بی هویتی و نابودی جوانانش را بر تخته سیاه های تاریخ نقاشی
میکشد؛ملتی که جرم بزرگشان کرد بودن است گناهشان طلب آزادیست.
آری فرزندانم روزی خواهد رسید که شما درک خواهید کرد که من و امثال من چرا اینگونه زیستن را
قبول نکرده و برای رهایی از ستم حاضر به فدا کردن جان ناچیز خود بودیم؛در یکی از شعرهای شاملو
خواندم ؛همه هراس من باری مردن در سرزمینی که مزد گورکن از آزادی انسان افزونتر باشد .
براستی که در مقابل ملتی اینچنین بزرگ و رنج کشیده نترسیدن از مرگ بس چیزی بسیارآسوده است.
ملتی که از شمال تا جنوب ؛از شرق تا غربش سالهاست به دست حکومتهای فاشیستی صحنه زشت
زندان و شکنجه و اعدام و انفالست دراین سالها خونهای زیادی برای آزادی ریخته شده است تا ما بتوانیم
از آزادی برخوردار باشیم حقی که کردها چند دهه است از آن محرومند.این خونها ضمانتیست برای
بدست آوردن آزادی ؛حال فهمیدید فرزندانم که آزادی چند با ارزش است و این خونها بی فایده بر
زمین ریخته نشده است. اگر روزی ده بار اعدامم کنند باز زنده شوم بازهم فریاد خواهم زد آزادی؛ آزادی
این نابغرذان فکر می کنند با اعدام ما میتوانند شعله های آزادی را خاموش کنند ولی نمی دانند که
خاکستر سرد من شعله همه عصیان هاست.
عزیزانم شما نمیدانید وقتی که در چشم یک حاکم هراس خیره میشود چه دریایست؛ وقتی که انسان
مرگ را شکست میدهد چه زندگیست؟مرگ من خاری خواهد شد در چشم دشمنان سرزمین مقدس
کردستان ؛مرگ من شهد تلخی خواهد شددر کام خوکامگان تاریخ.
فرزندان عزیزم مرا ببخشید که شما را اینچنین تنها می گذارم اما رسالت ما بر این است که در
مقابل ستم سر خم نکرده و برای آزادی وعدالت تا پای جانمان بجنگیم.
امیدوارم روزی برسد که هیچ پدری از فرزندش و هیچ بچه ای از دیدار پدرش محروم نباشد.
آرزومندم که روزی همه شما شاهد آزادی وعدالت در سرزمین مان باشید.این بزرگترین
آرزوی من برای شماست؛چون بزرگترین نعمت برای انسان آزاد زیستن است؛آزادی
که از ما گرفته شده است . به امید آن روز .
فرهاد وکیلی (زندان اوین فروردین 88)

----------------------
فرزندان زندانی سیاسی اعدام شده
تمام شهر را سکوت فراگرفته، و وجدانی بیدار نیست که صدای فریادهای در سینه مانده را بشنود.

صدای آه وناله فرزندانی که از دوری پدر خود بغض ها را بلعیده و در سکوت شهر فریاد چراها سر می دهند.
پدر عزیز این روزها را بی تو چگونه می توان سپری کرد؟ چگونه می توان بوی خوش زندگی را حس کرد؟
آیا بدون حضور شما چگونه می توان حقیقت بزرگ زندگی را دریافت و درک کرد؟ و چگونه می توان گرمی صمیمانهُ دستهای پدرانه ات را لمس کرد و خنده های پر رمز ورازت را دید و درک کرد؟ در غیاب شما چه کسی می تواند درسها ونصیحتهای پدرانه را به ما بیاموزد؟
پدر عزیز بدون شما گرمی آفتاب و روشنایی مهتاب برایمان معنی ندارد.

شب ها هنگامی که نداشته هایمان به سراغمان می آید به آسمان پر ستاره مینگریم
در این اندیشه غرق می شویم ومی اندیشیم که آیا پدر در زندان قادر به دیدن ستاره ها است؟ آیا میتوان ستارهُ آزادی و خوشبختی مان را ببینیم؟ پدر عزیز جواب این سوالها را چه کسی خواهد داد وآیا کسی هست که مسئولیت این همه گلایه ها ی فرزندانی را که به اجبار به غربت پدر رفته اند به عهده بگیرد؟!

پدر عزیز بدون شما، زندگی بدون معنی و هیچ است، انگار در عصر یخبندان زندگی می کنیم وخندهایمان به مانند دیوارهای سیمانی است، بی تو مسیرمان را در دریای زندگی گم کرده وکشتی زندگیمان سکان ندارد و زندگیمان دستخوش بادی است که در ژرف ترین دیار مرگ می وزد.

پدر جان این چهارمین بهاری است که سال نورا به جای سرسبزی ونشاط وبوی خوش شکوفه های بهاری، زندگیمان را با زرد رنگی و بوی غم و اندوه پاییزی آغاز می کنیم.این چهارمین سال نوی است که سفرهُ هفت سین نداریم، چرا که شما نیستید تا دعای ( یا مقلب القلوب والابصار...) را برایمان بخوانید، نیستید که از لای کتاب قران اسکناس تازه به ما عیدی بدهید و ما را در آغوش گرم خود بگیرید و با بوسه های شیرین خود سال جدید را تبریک بگویید. دریغا که نیستید.

و از همه آزاردهنده تر آن است که می دانیم در سفرهُ هفت سین شما بجز سردی دیوارهای سیمانی زندان سین دیگری ندارید.البته این را فهمیدیم که در این چند سال شما سال نو را با سفرهُ هفت سین، سلول انفرادی، سوالات مکرر بازجوها، سخت ترین اعمال غیر انسانی، سالها ظلم وستم، سرود تنهایی، سایهُ شوم دیوارهای زندان، سینه ای پر از درد و رنج، عید را جشن گرفته اید.

پدر عزیز نمی خواهیم با این جملات شما را آزرده خاطر سازیم ولی چه کنیم حقیقت را نمی شود پنهان کرد.

پدر گرامی با کاری که درحق شما و ما در این چندسال کرده اند به این باور رسیده ایم که هر انسان خاطی را باید محاکمه ومجازات کرد و ما بانیان این جدایی را در دادگاه وجود خود با قاضی وجدان محاکمه خواهیم
کرد. از شما می پرسم وجدانهای بیدار شهر، آیا گناه ما چیست که در سن کودکی باید این چنین تجربهُ تلخی را بر ما تحمیل کنند واز آنان می پرسم که گناه چیست؟! و گناهکار کیست؟! 
---------------------------
-----------------------------------------------



 
*حجاب برای من مصونیت نشد وقتی کلاس پنجم دبستان سوار تاکسی شدم، و دستی بدن مرا لمس می کرد و من حتی نمی توانستم از ترس جیغ بکشم *حجاب برای من مصونیت نشد وقتی در شهر غریب دانشجو بودم وهوا تاریک بود، از دانشگاه به خانه می رفتم و عده ای کارگر ساختمانی دوره ام کردند و اگر جیغ و داد نمی کردم معلوم نبود چه اتفاقی که نمی افتاد! *حجاب برای من مصونیت نشد وقتی در دادگاه قاضی برای آنکه کارم را راه بیاندازد به من پیشنهادی بی شرمانه داد *حجاب برای من مصونیت نشد وقتی به پیشنهاد ازدواج همکلاسیم پاسخ منفی دادم و او پشت سرم مرا “.....” خطاب کرد! *در تمام این سالها حجاب برای من در کوچه و خیابان، در روز و شب، در تهران و شهرستان مصونیت نشد. احساس می کنم محدودیتی را به نام مصونیت بر تن من کردند و من در سرما و گرما تحملش کردم بدون اینکه ذره ای احساس امنیت کنم. امنیت چیزی نبود که بتوانند آن را با لباس من در جامعه ایجاد کنند. حجاب چیزی جز محدودیت نبود، امنیت را باید در جای دیگری جست و جو می کردند.
---------------------------------

فاش شدن قتل بانو گلاره باقرزاده توسط جمهوري اسلامي + جزييات


طبق اعلام رسمی اف بی آی دفتر « هیوستون» در ایالت تگزاس؛ قتل زنده یاد بانو « گلاره باقرزاده» یک قتل سیاسی بوده است که توسط مزدوران جمهوری اسلامی انجام گرفته است.

FBIاز شخصی که در آن تظاهرات که ویدیوی آنرا در زیر مشاهده میکنید؛ به بانو گلاره باقرزاده حمله نموده بود خواسته است که خود را تسلیم نماید. همچنین تصویری که در دست زنده یاد گلاره باقرزاده ( ثانیهٔ ۴۵ به بعد) تصویر مهدی اسلامیان از هواداران انجمن پادشاهی ایران ( تندر) میباشد که در سال ۸۸ به همراه چهار تن از پیشمرگان دلیر« پژاک» در زندانهای رژیم به قتل رسید ( اینجا) که پلیس در جستجوی نام ایشان نیز میباشد. از تمامی یاران و مبارزان؛ درخواست میشود که هرگونه اطلاعی از آن شخصی که به بانو گلاره باقرزاده حمله نموده بود؛ دارند در اختیار اف بی آی قرار دهند
دستگیری جنایتکاران مزدور رژیم جمهوری اسلامی؛ امنیت مبارزان را در خارج از کشور تضمین میکند.
جمهوری اسلامی در پی از دست دادن ثبات خود و احساس سردرگمی در پی گسترش تحریمها می خواهد در میان مبارزان رعب و وحشت ایجاد نموده تا نتوانند تشکلهای « آلترناتیو» برای جانشینی رژیم اسلامی را سازمان دهند. از سوی دیگر بعد از دو عملیات شکست خوردهٔ برون مرزی؛ که یکی در آمریکا و برای کشتن سفیر عربستان سعودی بود و دیگری که در چند روز اخیر با دستگیر شدن « عطار حسین» عامل حزب الله لبنان؛ در بانکوک لو رفت؛ دست به عملیاتهایی با « اهداف نرم» زده اند که قتل بانو گلاره باقرزاده آغاز این پروژهٔ کثیف ضد میهنی از طرف رژیم تازی پرستان است. این توطئه باید با جمع آوری اطلاعات در مورد عوامل رژیم کثیف اسلامی-شیعی و قرار دادن آن در اختیار پلیس کشورهایی که در آن زندگی می کنید؛ در نطفه خفه شود. یاران و مبارزان به جای اینکه در حالت تدافعی قرار گیرند؛ باید به حالت تهاجمی روی آورده و ریشهٔ این مزدوران را در خارج از کشور خشک نمایند.

خبرگزاری آذربایجان
--------------------------
salwegei komare kurdistan le tewahiye gelê kurd û kurdistanî pîroz bêt.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر