شعر ی کرانشینی له شاعری گه وره ی به ناوبانگ له ناوچه ی کرماشان وایلام ( شامی کرماشانی ) به 2 زوانی کوردی کرماشانی و فارسی
«کرانشینی»
مهردم باینه دیار ئی بهدبهختیه
مردم بیایید و نظاره گراین مصیبت باشید
له من بهدبهخت تر وهی شاره نیه
از من بدبخت تر در این شهر وجود ندارد
بهنده یهی نهفهر کرانشینم
بنده یک اجاره نشین هستم
چـــۊ ئهزیز مردی دایم غهمینم
مانند کسی که عزیزی را از دست داده همیشه غمگین هستم
نه خارج مهزههب نه جوداس دینم
نه مذهب دیگری دارم و نه دینم از دین دیگران جداست
ئهر دوعاد گیراس بکه نفرینم
اگر دعایت گیراست مرا نفرین کن
بهشکهم لهی دونیا دیتر نهمینم
شاید دیگر در این دنیا نمانم
راحهت بووم وه دهس کرانشینی
شاید از دست اجاره نشینی راحت شوم
توای بزانی، سهگ و حاڵم نهو
میخواهی بدانی، سگ هم حال و روز مرا نداشته باشد
ئاسایش نهیرم نه رووژ و نه شهو
نه روز و نه شب آسایش ندارم
سوب تا ئیواره هامه تهق و دهو
ازصبح تا شب در حال سگ دو زدن هستم
تا سهرمانگ بای، دو تیکه ئهسپهو...
تا سر ماه بیاید و دو تیکه اسباب منزل را...
یا بهم بفروشم با بنمه گرهو
یا ببرم بفروشم یا گرو بگذارم
ئـــۊشم کراگهم بهڵکهم نهمینی
میگم حداقل اجاره خانه ام عقب نماند
چه بکهم وه دهس کرانشینی؟
داد وه ههر کهس بهم حهقم نیهسینی
چه کار کنم از دست اجاره نشینی؟
به هر کس داد میبرم حقم را نمیگیرد
ژنم جارو کیش خوهم قاپچی دهرم
خانمم جاروکش خانه ی صاحب خانه و خودم دربان منزلم
وه فهسل(فصل) زمسان وهفر پاکهو کهرم
در فصل زمستان هم که برفروب خانه ی صاحبخانه هستم
له عهیش و عهزا چــۊی سهماوهرم
مانند سماوری که همیشه در عیش و عزا قل میزند هستم(یعنی همیشه در حال کار کردنم)
دهنگ کهم نانهجیب، دهنگ نیهکهم خهرم
اگر صدام در بیاد میگویند نانجیبم و اگر هم نه میگویند خرم
خوهیان چــۊی ئاقا بهنده نهوکهرم
خودشان را مانند ارباب و بنده را نوکرخود میدانند
مهنعیان نهکهی دهنه بان سهرم
منعشان نکنی تو سری هم میخورم
ئــۊشن گووشت گهن ئهڕامان سینی
میگویند گوشت نامرغوب برایمان میخری
چه بکهم وهدهس کرانشینی؟
داد وه ههر کهس بهم حهقم نیهسینی
چه کار کنم از دست اجاره نشینی؟
به هر کس داد میبرم حقم را نمیگیرد
یهی ههفته مینی مانگ بچوو وهسهر
یک هفته مانده که ماه تمام شود
ژن ساحوماڵ(ساوماڵ) دهس نهیده کهمهر
زن صاحب خانه دستش را به کمر میگذارد و
وه ژست تهمام تێده پشت دهر
با ژست تمام میآید پشت در
له وهر پای ههڵسم چــۊی ئاقا و نهوکهر
جلوی پایش مثل آقا و نوکر بلند میشوم
وه ژنم ئــۊشم دهمکه سهماوهر
به زنم میگویم سماور را روشن کند
خوهم دهوم ئهڕای میوه و شیرینی
خودم هم به دنبال میوه و شیرینی میدوم
چهبکه م وهدهس کرانشینی؟
داد وه ههر کهس بهم حهقم نیهسینی
چه کار کنم از دست اجاره نشینی؟
به هر کس داد میبرم حقم را نمیگیرد
یهی کوری دیرن چــۊی وهچکه شهیتان(شیطان)
یه پسری دارند مانند بچهی شیطانه
سۆب(صبح) له خهو ههڵسی تێده ناو ئهیوان
صبحها که از خواب پا میشه میاد توی ایوان خانه
جیبی پڕ له ریخ ، دهس وه تیرکهمان (تیرکهوان)
جیبش پر از سنگ ریزه و دست به تیرکمان
خهید ئهڕای قوریو جام و ئستکان
برای قوری و جام و استکانها پرتاب میکنه
سیوڵ جافرخان گریده نشان
سیبیل جعفرخان را نشانه گیری میکند
کهس جورئهت نهیری سدای(صدای) بایدهبان
کسی جرات نمیکند صدایش را بالا ببرد
بویشی جوانهمهرگ سهرم شکنی
بگوید جوانمرگ، سرم را میشکنی
چه بکهم وهدهس کرانشینی؟
داد وه ههر کهس بهم حهقم نیهسینی
چه کار کنم از دست اجاره نشینی؟
به هر کس داد میبرم حقم را نمیگیرد
دارائیم بیهسه، چوار دوێت و یهی کور
داریی من از دار دنیا، چهار دختر و یک پسر است
دو پهتووی نیم دڕ، یهی جوفت لافه شڕ
دو پتوی نیمه پاره و یک جفت لاف کهنه
یهی جوفت موتهکای وه دهم قهیچی پڕ
و یک جفت متکا که پر از جای بریدگی با قیچی است
سهر نهیدهبانی چــۊی پاره ئاجور
وقتی سرت را رویش میگذاری مانند پاره آجر سفت است
سهرد گهن کهفی، تێیده خۆرهخۆر
و اگر هم سرت را بد بزاری به خورو پوف میافتی
چوار جام رووحی یهی دانه سینی
چهار جام رویی(جام از جنس فلز روی) و یک دانه سینی
چه بکهم وهدهس کرانشینی؟
داد وه ههر کهس بهم حهقم نیهسینی
چه کار کنم از دست اجاره نشینی؟
به هر کس داد میبرم حقم را نمیگیرد
زانی چهن نهفهر هایمه یهی حهسار؟
آیا میدانی چند نفر در یک حیاط زندگی میکنیم ؟(خانههای قدیمی یک حیاط بزرگ داشت که چهاردورش خانههای کوچک بود)
من ئــۊشم پهنجا تو بــۊش پهنجاو چوار!
من میگم پنجاه نفر اما تو بگو پنجاه و چهار!
دریژ و کووتاه کاردار و بیکار
آدمهای دراز و کوتاه وشاغل و بیکار
سوب ههڵسی دۊنی له گووشهی حهسار...
صبحها که از خواب پا میشی میبینی گوشه حیاط...
هڤده ئهفتاوه نریاسه قهتار
هفده آفتابه مانند قطار صف کشیده
بایهد پهی نهوبهت بلیت بسینی!
باید برای دستشویی نوبت بگیری و بلیط بخری !
چه بکهم وهدهس کرانشینی؟
داد وه ههر کهس بهم حهقم نیهسینی
چه کار کنم از دست اجاره نشینی؟
به هر کس داد میبرم حقم را نمیگیرد
بر گرفته از صحفه ی آسو کرماشانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر